کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگه
لغتنامه دهخدا
زنگه . [ زَ گ َ ] (اِخ ) نام پهلوانی بوده که پدر او را شاوران خوانند.(برهان ). نام مبارزی است از ولایت زنگه که پدرش شاوران نام داشته ، در شاهنامه ٔ فردوسی مذکور است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام مبارزی است که پدرش شاوران نام داشت . (فرهنگ رشیدی ). نا...
-
زنگه
لغتنامه دهخدا
زنگه . [ زَ گ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زنگه
لغتنامه دهخدا
زنگه . [ زَ گ َ / گ ِ ] (اِ مصغر) مصغر زنگ بمعنی درای و اینجا [ بیتی از شرفنامه ٔنظامی ] از زنگ کوچک حلقه و گوشواره ٔ گوش مراد است .(حاشیه ٔ وحید بر شرفنامه ٔ نظامی ص 116) : چو ز آهن کنم حلقه در گوش سنگ به زنگه رود گوش سالار زنگ .نظامی (شرفنامه ایضاً...
-
زنگه
لغتنامه دهخدا
زنگه . [ زَ گ َه ْ ](ق مرکب ) مخفف از آنگه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
زنگه ٔ شاوران
لغتنامه دهخدا
زنگه ٔ شاوران . [ زَ گ َ ی ِ وَ ] (اِخ ) نام پهلوانی است . (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). نام پهلوانی ایرانی . (غیاث ) (از گنجینه ٔ گنجوی ). نام یکی از پهلوانان ایران است . (جهانگیری ). ... زنده بن سابریغا. زنگه یا زنده پسر شاور (شاپور) پهلوان ای...
-
جستوجو در متن
-
شاوران
لغتنامه دهخدا
شاوران . [ وَ ] (اِخ ) نام پدر زنگه است از پهلوانان داستانی ایران باستان (هر چند که ممکن است «ان » کلمه علامت نسبت بنوت باشد). رجوع به زنگه ٔ شاروان شود.
-
زنگله شادروان
لغتنامه دهخدا
زنگله شادروان . [زَ ؟ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (از شرح اسکندرنامه از آنندراج ) (غیاث ). رجوع به زنگه ٔ شاوران شود.
-
طورگ
لغتنامه دهخدا
طورگ . [ طُ وُ ] (اِخ ) نام یکی از پهلوانان افراسیاب تورانی ، آنکه پذیره ٔ زنگه ٔ شاوران رفت . فردوسی در این باره گوید : بشد زنگه با نامور صد سوارگروگان ببرد ازدرِ شهریارببردش همه خواسته هرچه بودکه از پیش گرسیوز آورده بودچه در شهر سالار ترکان رسیدخرو...
-
گروگان بردن
لغتنامه دهخدا
گروگان بردن . [ گ ِ رَ / رُوب ُ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به گرو همراه خود بردن . شخصی را بعنوان گروگان همراه خویش بردن : بشد زنگه با نامور شهریارگروگان ببرد از در شهریار.فردوسی .
-
زنگمار
لغتنامه دهخدا
زنگمار. [ زَ ] (اِخ ) زنگه مار.رود ماکو. رودیست که سرچشمه ٔ آن در بایزید ترکیه است و آن اراضی ماکو را مشروب می سازد و در شمال غربی نخجوان به رود ارس متصل می شود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
اخواسپ
لغتنامه دهخدا
اخواسپ . [ اَخ ْ ] (اِخ ) اَخواست . نام پهلوان تورانی پسر پشند. این نام بصور: اوخواست ، اوخاست و ارچاسپ و اخواشت هم ضبط شده و در طبری آخوست است . از مبارزان عهد افراسیاب تورانی : چو اخواست با زنگه ٔشاوران دگر برته با کهرم از یاوران . فردوسی .رجوع به ...
-
نوازاده
لغتنامه دهخدا
نوازاده . [ ن َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پسرزاده . دخترزاده . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نبیره . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نواسه . (جهانگیری ). نبسه . (انجمن آرا) (آنندراج ). نواده زاده . (حاشیه ٔ وحید دستگر...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) پهلوان ایرانی زمان کیکاوس و کیخسرو. (فهرست ولف ) : چو بهرام وچون زنگه ٔ شاوران چو گیو و چو شاپور و گندآوران . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 608).چو طوس و چو گودرز و گیو دلیرچو شاپور و فرهاد و بهرام شیر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 6...