کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنده گیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زنده دل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] zendedel ۱. روشنضمیر؛ روشنروان.۲. (صفت) [مقابلِ مردهدل و افسردهدل] خوشحال؛ شاد.
-
زنده دل
دیکشنری فارسی به عربی
اسراع
-
زنده بودن
دیکشنری فارسی به عربی
بشکل مباشر
-
زنده دلی
دیکشنری فارسی به عربی
نشاط
-
زنده شدن
دیکشنری فارسی به عربی
نشط
-
زنده ماندن
دیکشنری فارسی به عربی
ابق
-
موجود زنده
دیکشنری فارسی به عربی
ان يکون
-
گچ زنده
لهجه و گویش تهرانی
گچی که سفت می شود
-
زنده سرایی
واژهنامه آزاد
بدیهه سرایی، درجاگویی، درجاسرایی، ناگاه و نااندیش سرایی، زودسرایی، زود گویی.
-
فسیل زنده
واژهنامه آزاد
فسیل جانداری که هنوز منقرض نشده است. (زیست شناسی,زمین شناسی)
-
زنده پیلی
واژهنامه آزاد
فیل قوی هیکل
-
سر زنده
واژهنامه آزاد
شوخ.
-
freezing survival
یخزندهمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مدتزمانی که ریزاندامگان در شرایط یخزده زنده میماند و بعد از یخزدایی هنوز قادر به رشد است
-
living anatomy
کالبدشناسی زندهنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] شاخهای از کالبدشناسی که ازطریق معاینۀ دستی، وارد آوردن ضربه و جز آن به بررسی ساختار بدن شخص زنده میپردازد
-
living mulch
خاکپوش زنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] پوشش گیاهی که زیر گیاه دیگر میکارند و معمولاً باعث کاهش فرسایش و افزایش مواد آلی خاک میشود، بیآنکه رقیبی برای گیاه اصلی باشد