کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنده دلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
live birth/ livebirth
زندهزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] به دنیا آوردن نوزاد همراه با نشانههای حیاتی مثل تنفس یا ضربان قلب یا حرکت ارادی عضلات بدون در نظر گرفتن مدت بارداری
-
vivisepulture
زندهگور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] محل زندهبهگور کردن یک یا چند نفر
-
green tree
درخت زنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] درخت سبز و درحالرشد
-
living newspaper
روزنامۀ زنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] شکلی از نمایش مستند که در اوایل قرن بیستم پدید آمد و با مسائل روز جامعه سروکار دارد و براساس حقایق تاریخی مستند و طنز سیاسی پایهریزی میشود؛ این نوع نمایش، مانند روزنامه که ستونهای متفاوت دارد، از بخشهای مجزا در کنار هم تشکیل شده ...
-
live cave
غار زنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] غاری که در آن رطوبت وجود دارد و غارنهشتهها (speleothems) در آن رشد میکنند متـ . غار فعال active cave
-
زنده پیل
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) [ په . ] (اِمر.) فیل بزرگ .
-
جهان زنده
لغتنامه دهخدا
جهان زنده . [ ج َ ن ِ زِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دنیای باقی . عالم امر. عالم ملکوت . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جسم زنده
لغتنامه دهخدا
جسم زنده . [ ج ِ م ِ زِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جسم حیوانی . (از مصنفات بابا افضل ). مقابل جسم روینده و جسم نباتی .
-
دل زنده
لغتنامه دهخدا
دل زنده . [ دِ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) زنده دل . بانشاط. نشیط. سرزنده . شادمان . باروح . مقابل دل مرده . || کنایه از بیداردل و دانادل ، زیرا که علم را به حیات و جهل را به موت تشبیه داده اند، و شب زنده دار را شب بیدار گویند پس به هر دو معنی مجاز است از...
-
رنگ زنده
لغتنامه دهخدا
رنگ زنده . [ رَ گ ِ زِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رنگ سبز. (بهار عجم ) (آنندراج ) : ز رنگ زنده اش فیروزه مرده رگ کان زمرد نیش خورده .ناظم هروی (در تعریف عصا از بهار عجم ).
-
شاه زنده
لغتنامه دهخدا
شاه زنده . [ هَِ زِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در یادداشت مؤلف چنین آمده است : مرحوم اردشیرجی می گفت در سفر اول که به ایران آمدم گدایان دوره گرد مردم را به شاه زنده سوگند میدادندکه به آنان چیزی دهند - انتهی . امروز زنان وقتی در حمام خواهند قس...
-
پهلوان زنده
لغتنامه دهخدا
پهلوان زنده . [ پ َ ل َ / ل ِ ن ِ زِ دَ /دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پهلوان حاضر و موجود.- امثال : پهلوان زنده را عشق است ؛ تعبیری مثلی نظیر سیلی نقد به از حلوای نسیه : پهلوان زنده را عشق است ساقی می بیارچند میگوئی سخن از رستم و اسفندیار.دهقان سام...
-
داغ زنده
لغتنامه دهخدا
داغ زنده . [ غ ِزِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ) داغی که مدام خون چکان باشد از این جهت داغی را که برای اماله ٔ مواد نزلات سوزند و نگذارند که به شود داغ زنده گویند : شد از تراوش خون رنگ پنبه سرخ ببین که داغ زنده ٔ ما را کفن ز برگ گل است . خان زمانی امانی (ا...
-
دل زنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] delzende ۱. آگاه و هوشیار.۲. بانشاط؛ خوشدل؛ شادمان.
-
زنده پیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zendepil فیل بزرگ: ◻︎ به هاماوران بود صد زندهپیل / یکی لشکری ساخته بر دو میل (فردوسی: ۲/۸۶).