کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندهافزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
liveware, wetware, meatware, jellyware
زندهافزار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] کاربر حقیقی رایانه یا زیستتراشه
-
واژههای مشابه
-
زنده
واژگان مترادف و متضاد
جاندار، حی، موجود، هست ≠ مرده، میت
-
زنده
لغتنامه دهخدا
زنده . [ زِ دَ / دِ ] (اِخ ) لقب شیخ احمد جامی قدس سره السامی که او را زنده پیل می نامیده اند. (انجمن آرا). رجوع به زنده پیل شود.
-
زنده
لغتنامه دهخدا
زنده . [ زِ دَ / دِ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است درصفاهان که به زنده رود اشتهار دارد. (برهان ). نام رودخانه ٔ اسپاهان است و آن را به زنده رود اشتهار نموده اند. (فرهنگ جهانگیری ). رود سپاهان است . (انجمن آرا).یکی از نامهای زندرود اصفهان است . (ناظم الا...
-
زنده
لغتنامه دهخدا
زنده . [ زِ دَ / دِ ] (اِخ )نام پهلوانی بوده تورانی ، وزیر سهراب بن رستم که رستم زال او را به یک مشت کشت و او را زنده رزم هم می گفته اند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ).
-
زنده
لغتنامه دهخدا
زنده . [ زِ دَ / دِ ] (ص ) زندگی . حیات . (برهان ) (ناظم الاطباء). || معروف است و آنرا به تازی حی خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). جاندار. (آنندراج ). صاحب جان که آنرا به عربی حی گویند و مشتق از آن است زندگی و زندگانی . (انجمن آرا). حی و کسی که حیات داشته ...
-
زنده
لغتنامه دهخدا
زنده . [زَ دَ / دِ ] (اِ) آهن چخماق و آتش زنه را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زند. (فرهنگ جهانگیری ). || (ص ) هولناک . مخوف . مهیب . || بی کران . بی پایان . بی اندازه . (از ناظم الاطباء).
-
زندة
لغتنامه دهخدا
زندة. [ زَ دَ ] (اِخ ) شهری است به روم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ). ابو عبیدةبن جراح رضی اﷲ عنه آن را بگشاد. (از معجم البلدان ).
-
زندة
لغتنامه دهخدا
زندة. [ زَ دَ ] (ع اِ) چوب یا سنگ زیرین آتش زنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به زند شود.
-
زنده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دِ) (ص .) ژنده ؛ بزرگ ، عظیم .
-
زنده
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) آتش زنه .
-
زنده
فرهنگ فارسی معین
دل ( ~. دِ) (ص مر.) 1 - روشن دل . 2 - شاد، خوش مشرب .
-
زنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: zandak] ‹زند› zende ۱. [مقابلِ مرده] جاندار؛ انسان یا حیوانی که جان در بدن دارد.۲. عظیم و بزرگ.
-
زنده
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zenda طاری: žanda طامه ای: ǰanda طرقی: ǰanda کشه ای: ǰanda نطنزی: zanda