کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندباف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زندباف
/zanbāf/
معنی
= زندواف
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زندباف
لغتنامه دهخدا
زندباف . [ زَ ](نف مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی زندخوان است که تابعان زردشت باشند و آن جماعت را مجوس خوانند. (برهان ). امام و پیشوای زردشتیان . (ناظم الاطباء). زندخوان . زندلاف .زنددان . خوانندگان و دانندگان کتاب زند بمعنی تابعان کتاب زردشت پیغمبر عجم ... ...
-
زندباف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [فارسی. مٲخوذ از سُغدی] [قدیمی، مجاز] zanbāf = زندواف
-
جستوجو در متن
-
زنده واف
لغتنامه دهخدا
زنده واف . [ زِ دَ /دِ ] (اِ مرکب ) مرغ هزاردستان بود. (اوبهی ). بمعنی زندباف که بلبل و مرغان خوش الحان باشند. (آنندراج ). بلبل . (ناظم الاطباء). رجوع به زندباف و زندواف شود.
-
زندلاف
لغتنامه دهخدا
زندلاف . [ زَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی زندخوان است . (فرهنگ جهانگیری ). زندباف . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). همان زندباف است . (شرفنامه ٔ منیری ). بر وزن و معنی زندباف است که مجوس باشد. (برهان ). پیشوای زردشتیان . (ناظم الاطباء)... بمعنی مجوس ...
-
زنددان
لغتنامه دهخدا
زنددان . [ زَ ] (نف مرکب ) زندباف . (ناظم الاطباء). داننده ٔ زند. رجوع به زند و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
ژندباف
لغتنامه دهخدا
ژندباف . [ ژَ ] (اِ مرکب ) زندباف . صاحب آنندراج گوید: بمعنی بلبل و قمری و مثل آن و صاحب جهانگیری و مؤید به زای عربی نوشته و کسی وجه تسمیه ٔ این بیان نکرده و شاید که چون پرهای بلبل و قمری و فاخته و کبک و کبوتر و دراج چندان خوش رنگ و لطیف نباشد ژندبا...
-
جوزبن
لغتنامه دهخدا
جوزبن . [ ج َ / جُو ب ُ ] (اِ مرکب ) گردوبن : بلبل شیرین زبان بر جوزبن راوی شودزندباف زندخوان بر بیدبن شاعر شود.منوچهری .
-
باغ شهریار
لغتنامه دهخدا
باغ شهریار. [ غ ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دستانی از موسیقی ایرانی . (یادداشت مؤلف ). از دستانهائی که باربد در وصف قدرت و ثروت خسرو پرویز ساخته بوده است . (از ایران در زمان ساسانیان ص 508) : بر بید عندلیب زند باغ شهریاربر سرو زندباف زند تخت ار...
-
زندخوان
لغتنامه دهخدا
زندخوان . [ زَ خوا / خا ](نف مرکب ، اِ مرکب ) خواننده ٔ زند. زردشتی . (از فرهنگ فارسی معین ). بمعنی زندباف است که تابعان زردشت باشد. (برهان ). زندباف . زندلاف . زنددان . (انجمن آرا) (آنندراج ). تابعان زردشت را گویند و این جماعت را مجوس نیز خوانند. (ف...
-
شبابة
لغتنامه دهخدا
شبابة. [ ش َب ْ با ب َ ] (ع اِ) نام آلت طرب است که از نی توخالی سازند و آن را یراغ و مزمار عراقی نیز گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 144). نی و مزمار و آن معروف است . (از متن اللغة از شفاءالغلیل ). و این کلمه مولد باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ...
-
بیدبن
لغتنامه دهخدا
بیدبن . [ بی ب ُ ] (اِ مرکب ) درخت بید. (ناظم الاطباء) : بلبل شیرین زبان بر سروبن راوی شودزندباف زندخوان بر بیدبن شاعر شود. منوچهری .سندس رومی در نارونان پوشانندخرمن مینا بر بیدبنان افشانند. منوچهری .مریم دوشیزه باغ ، نخل رطب بیدبن عیسی یک روزه گل ، ...
-
زندواف
لغتنامه دهخدا
زندواف . [ زَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی زندخوان است . (فرهنگ جهانگیری ). زندخوان باشد که مجوس است . (برهان ). مثل زندباف . (آنندراج ). زندوان پیشوای زردشتیان . (ناظم الاطباء). زندخوان . زردشتی . (فرهنگ فارسی معین ). زندباف . زندلاف (؟) زندخوان . مق...
-
گلبام
لغتنامه دهخدا
گلبام . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و شلنگ زدن و معرکه بستن به یکبار کشند. (برهان ) (جهانگیری ) : صبح گلفام شد ارواح طلب تا نگرندگوی گلبام زد اجسام بگو تا شنوند. خاقانی (دیوان ...
-
الحان
لغتنامه دهخدا
الحان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَحن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه تهذیب عادل ). آوازهای خوش و موزون . (آنندراج ). آوازها. (غیاث اللغات ). شکنها در سرود. و رجوع به لَحن شود : زنان دشمنان در پیش ضربت بیاموزند الحانهای شیون . منوچهری .بیندیش از آن...