کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندانی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زندانی شدن
دیکشنری فارسی به عربی
سجن
-
واژههای مشابه
-
زندانی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اسجن
-
جای ویژه زندانی در محکمه
دیکشنری فارسی به عربی
حانة
-
جای محکوم یا زندانی در محکمه
دیکشنری فارسی به عربی
حوض السفن
-
جستوجو در متن
-
محبوس شدن
واژگان مترادف و متضاد
حبسشدن، زندانی شدن، توقیف شدن، بازداشت شدن، بندی شدن ≠ آزاد شدن، مرخص شدن
-
توقیف شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازداشت شدن، حبس شدن، زندانی شدن ۲. ضبط شدن، مصادره شدن
-
حبس شدن
واژگان مترادف و متضاد
زندانی شدن، بازداشت شدن، به زندان افتادن، گرفتار شدن، محبوس شدن، توقیف شدن، محبوس گشتن ≠ آزاد شدن
-
imprisonments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زندان ها، حبس، زندانی شدن، حبسی، دوره زندانی را گذراندن
-
احتباس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtebās ۱. (پزشکی) = حبسالبول۲. [قدیمی] زندانی شدن؛ محبوس شدن.۳. [قدیمی] قطع شدن؛ بریده شدن.۴. [قدیمی] خودداری؛ امتناع.
-
سجن
دیکشنری عربی به فارسی
زندان , محبس , حبس , زنداني شدن , حبس بودن , حبس کردن , وابسته به زندان , زندان کردن
-
زنجیری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زنجیر) zanjiri ۱. سزاوار زنجیر شدن؛ خطرناک.۲. [مجاز] کسی که در بند و زنجیر باشد؛ زندانی.۳. [مجاز] دیوانه.
-
بندی شدن
لغتنامه دهخدا
بندی شدن . [ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اسیر شدن . گرفتار شدن . || زندانی شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : چون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدند. مولوی .- بندی شدن تب ؛ مزمن شدن تب به حیثی که اصلاً مفارقت نکند. (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معی...
-
تأطر
لغتنامه دهخدا
تأطر. [ ت َ ءَطْ طُ ] (ع مص ) ملازم شدن زن خانه را. (تاج المصادر بیهقی ). خانه نشین شدن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ناکدخدا ماندن زن در خانه ٔ پدر و مادر خودتا مدتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تأطر زن ؛ اقامت ک...