کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندانبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زندانبان
/zendānbān/
معنی
نگهبان زندان؛ مٲمور نگهبانی و نگهداری از زندانیان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
jailer, jailor, turnkey
-
جستوجوی دقیق
-
زندانبان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) نگهبان زندان .
-
زندانبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) zendānbān نگهبان زندان؛ مٲمور نگهبانی و نگهداری از زندانیان.
-
زندانبان
دیکشنری فارسی به عربی
حارس
-
جستوجو در متن
-
jailkeeper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زندانبان
-
imprisonable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زندانبان
-
سجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sajjān زندانبان.
-
jailmate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زندانبان
-
jailbait
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زندانبان
-
انبار،انباربان ،فراش انبار
لهجه و گویش تهرانی
زندان،زندانبان
-
بندی بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹بندیوان› [قدیمی] bandibān زندانبان؛ نگهبان بندیان.
-
دوستاق بان
فرهنگ فارسی معین
[ تر - فا. ] (ص مر.) زندانبان .
-
زنجیربان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) (اِمر.) زندانبان .
-
دوستاخ بان
لغتنامه دهخدا
دوستاخ بان . (اِ مرکب ) سجان . زندانبان . محبس بان . دوستاق بان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به زندانبان شود.
-
دوستاق بان
لغتنامه دهخدا
دوستاق بان . (اِ مرکب ) سجان . دوستاخ بان . زندانبان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاخ بان و زندانبان شود.