کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنجرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زنجرف
/zanjarf/
معنی
= شنگرف
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنجرف
لغتنامه دهخدا
زنجرف . [ زَ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب شنگرف است . (از فرهنگ فارسی معین ). بمعنی شنگرف است و آن جوهری باشد کانی و عملی ، بهترین آن کانی است و عملی را از سیماب سازند و آن زهر قاتل است . (برهان ) (آنندراج ). شنجرف . (ناظم الاطباء). زنجفر. شنگرف . (یادداشت...
-
زنجرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: شنگرف] ‹شنجرف› (زیستشناسی) [قدیمی] zanjarf = شنگرف
-
جستوجو در متن
-
شنجرف
لغتنامه دهخدا
شنجرف . [ ش َ ج َ ] (معرب ، اِ) شنگرف . زنجفر. سنجرف . سرخ . (زمخشری ). مبدل شنگرف و سنجرف معرب آن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آن را زنجرف نیز خوانند و فارسیان شنگرف خوانند. کانی و عملی بود. کانیش از کبریت و زیبق متولد میشود... و در الوان بکار دارند...
-
زنجفر
لغتنامه دهخدا
زنجفر. [ زَ / زِ / زُ ج َ / ج ِ / ج ُ ] (معرب ، اِ) زنجرف است معرب شنگرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مأخوذ از فارسی شنگرف . شنجرف . (ناظم الاطباء). از احجار عملی است ، از زیبق و زرنیخ و کبریت سازند. (نزهة القلوب ). به فارسی شنگرف نامند. معدنی او از...
-
شنگرف
لغتنامه دهخدا
شنگرف . [ ش َ گ َ] (اِ) شنجرف . سنجرف . زنجفر. زنجرف . سرخ و آن سرخی که بدان نویسند. (زمخشری ). زنجفر. (فرهنگ اسدی ). شقر. (بحر الجواهر) (دهار). شقرة. (منتهی الارب ). گیاهی است خاردار و بر زمین چسبیده ، بیخی سطبر و سرخ دارد.(رشیدی ) . معرب آن شنجرف ....
-
گ
لغتنامه دهخدا
گ . (حرف ) گاف یا کاف غیرصریحه که عرب آن را قاف معقوده گوید و در یمن آن را تلفظ کنند چون فارسی زبانان . حرف بیست و ششم از الفبای فارسی است . این حرف در الفبای عربی نیست و در حساب جمل آن را = ک (بیست ) گیرند. و آواز آن میان جیم و کاف است . عبدالرشید ت...
-
ز
لغتنامه دهخدا
ز. (حرف ) صورت حرف سیزدهم است از حروف هجا و در حساب جُمَّل آن را به هفت دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد 13 است و نام آن زاء، زای ، زی و ز است . و آن را در مقابل زاء غلیظه «ژ»، زاء خالصه و زاء اخت الراء گویند و در تجوید از حروف اسلیه و مائیه و حر...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...