کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنبوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زنبوره
/zambure/
معنی
۱. (موسیقی) = زنبورک
۲. (نظامی) نوعی پیکان یا سلاح نوکتیز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنبوره
لغتنامه دهخدا
زنبوره . [ زَم ْ رَ / رِ ] (اِ) نوعی از ساز باشد که بیشتر اهل هند نوازند و آن چوبی بود که بردو سر آن دو کدو نصب کرده باشند و دو تار بر آن بسته ، نوازند و آن را کِنگری نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). سازی است که مخصوص اهل هند باشد و آنرا کنکرو کنگ...
-
زنبوره
فرهنگ فارسی معین
(زَ رَ یا رِ) (اِ.) 1 - نوعی زنبور سیاه بزرگ . 2 - نوعی توپ کوچک ، زنبورک کمانی آهنین و نوک تیز، زنبورک . 3 - سازی است که صدای آن شبیه صدای زنبور است و آن چوبی بود که بر دو سر آن دو کدو نصب می کردند و دو تار بر آن بسته می نواختند (بیشتر در هند)؛ کنگ...
-
زنبوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] zambure ۱. (موسیقی) = زنبورک۲. (نظامی) نوعی پیکان یا سلاح نوکتیز.
-
واژههای مشابه
-
زنبورة
لغتنامه دهخدا
زنبورة. [ زُم ْ رَ ] (ع اِ) کبت انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد زنبور یعنی یک کبت انگبین . (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
کنکری
لغتنامه دهخدا
کنکری . [ ک ِ ک ِ] (اِ) کِنگِری . رجوع به همین کلمه و زنبوره شود.
-
کنگری
لغتنامه دهخدا
کنگری . [ ک ِ گ ِ ] (اِ) به معنی کنگره است که سازی باشد که هندوان نوازند. (برهان ) (آنندراج ). کنگره و سازی مر هندیان را. (ناظم الاطباء). زنبوره . و رجوع به زنبوره در همین لغت نامه شود. || نوعی از بربط. (ناظم الاطباء).
-
گروهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) goruhe = گروه: ◻︎ ز بس گروههٴ زنبورههای تندرغو / ز بس گلولهٴ خمپارههای تِنّین ون (قاآنی: ۶۲۸).
-
غچک
لغتنامه دهخدا
غچک . [ غ ِ چ َ ] (اِ) سازی است معروف که نوازند و آن را در این زمان کمانچه میگویند. (برهان ذیل غژک ). کمانچه . (غیاث اللغات ).غژک . (فرهنگ نظام ). غژه . (انجمن آرا). طنبور. (برهان ذیل غژک ). غنجک . (جهانگیری ). نام سازی که به هندی سارنگی گویند. (آنند...
-
غژک
لغتنامه دهخدا
غژک . [ غ ِ ژَ ] (اِ) سازی باشد که آن را کمانچه خوانند. (از برهان قاطع) (جهانگیری ) (انجمن آرا) و (آنندراج ). این لغت را در فرهنگ سروری و سرمه ٔ سلیمانی با عین بی نقطه و زای فارسی نوشته اند و گفته اند سازی است که مطربان نوازند، و در جای دیگر به معنی ...
-
زنبورک
لغتنامه دهخدا
زنبورک . [ زَم ْ رَ ] (اِ مصغر) تصغیر زنبور است . (برهان ). مصغر زنبور. (ناظم الاطباء). زنبور کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). زنبور خرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || در ترکی ، بندوق کلان که بر شتر نهاده برند.(غیاث ). توپ کوچک را گویند. (برهان ). زنبوره ...
-
زنبور
لغتنامه دهخدا
زنبور. [ زُم ْ ] (ع اِ) کبت انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مگسی با نیش دردناک . (ازاقرب الموارد). رجوع به زَنبور معنی دوم و ترکیب زنبور عسل شود. || مرد سبک و چست ظریف حاضرجواب . || خرکره ٔ توانا بر بار بردن . || موش بزرگ . || کودک...
-
زیت
لغتنامه دهخدا
زیت . [ زَ ] (ع اِ) روغن . (ترجمان القرآن ). روغن زیتون . (دهار) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روغن تخم درخت زیتون و در بعض بلاد آن را به چراغ میسوزند و برای دفع درد گزیدن زنبور اثر تمام دارد. (غیاث ). به فارسی ر...
-
گیلی
لغتنامه دهخدا
گیلی . (ص نسبی ) گیلانی . از مردم سرزمین گیلان . منسوب به گیلان . (از برهان قاطع). از گیلان : همه مرزبانان زرین کمربلوچی و گیلی به زرین سپر. فردوسی .چو شب گیل شد در گلیم سیاه ورا زرد گیلی سپر گشت ماه . اسدی (گرشاسب نامه ص 223).به پیغمبر عرب یکسر مشرف...