کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنان کتک خورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شعله زنان
لغتنامه دهخدا
شعله زنان .[ ش ُ ل َ / ل ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) صفت حالیه . درحالت شعله زدن . در حال اشتعال . شعله ور : آتش هیبت چنان شعله زنان در دلش کآتش هرگز ندید کس که جهد از چنار. خاقانی .شمعوش پیش رخ شاهد یاردمبدم شعله زنان میسوزم .سعدی .
-
شهر زنان
لغتنامه دهخدا
شهر زنان . [ ش َ رِ زَ ] (اِخ ) نام شهری که ساکنانش از شاه و وزیر و برنا و پیر همه زنان بوده اند یا زنی پادشاه آن شهر بوده چنانکه در هندوستان است . (از آنندراج ) : طالع شهر زنان دارد نگارستان هندهست هر چیزش فراوان مرد کمیاب است و بس . ملاطغرا (از آنن...
-
شهقه زنان
لغتنامه دهخدا
شهقه زنان . [ش َ ق َ / ق ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حالت شهقه زدن . نعره زنان . صیحه زنان : بعد از آن اشعریان بحضرت رسول آمدند شهقه زنان و رجزگویان بدین عبارت : غداً نلقی الاحبه محمداً و حزبه . (تاریخ قم ص 274).
-
عنان زنان
لغتنامه دهخدا
عنان زنان . [ ع ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) بشتاب . بتعجیل . (فرهنگ فارسی معین ).- عنان زنان رفتن ؛ به شتاب و تعجیل رفتن . (ناظم الاطباء). تیز رفتن . (آنندراج ). تعجیل و شتاب رفتن . (برهان قاطع). شتاب رفتن سوار. (از غیاث اللغات ) : غازی مصطفی رکاب آن...
-
فندق زنان
لغتنامه دهخدا
فندق زنان . [ ف َ دُ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال فندق زدن . در حال بشکن زدن : فلک فندق زنان در عهد پیری به صیتش رقص دوران مینماید.شرف شفروه (از آنندراج ).
-
نای زنان
لغتنامه دهخدا
نای زنان . [ زَ ] (ق مرکب ) در حال نای زدن : فاختگان همبر بنشاستندنای زنان بر سر شاخ چنار.منوچهری .
-
لبیک زنان
لغتنامه دهخدا
لبیک زنان . [ ل َب ْ ب َ زَ ] (نف مرکب ، ف مرکب ) در حال لبیک گفتن . لبیک گویان : در بحر گر آواز دهی جانورانش لبیک زنان پیش تو آیند بسر بر. سنایی .آمد بدیار یار پویان لبیک زنان وبیت گویان . نظامی .احرام گرفته ام به کویت لبیک زنان به جستجویت .نظامی .
-
معلق زنان
لغتنامه دهخدا
معلق زنان . [ م ُ ع َل ْ ل َ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال معلق زدن . در حال رقص و بازی و شادمانی : دوش معلق زنان کبوتر دولت آمد و اقبال نامه زیر پر آورد. خاقانی .چو هندوی بازیگر گرم خیزمعلق زنان هندوی تیغ تیز.نظامی .دوش میگفت جانم کی سپهر معظّم بس...
-
چرخ زنان
لغتنامه دهخدا
چرخ زنان . [ چ َ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) گردگردان . در حال چرخیدن . دورزنان . گردان و چرخان : کف چرخ زنان بر می می رقص کنان در دل دل خارکنان از رخ گلزار نمود اینک . خاقانی .کمتر از ذره نئی پست مشو مهربورزتا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان .حافظ.
-
چنگ زنان
لغتنامه دهخدا
چنگ زنان . [ چ َ زَ ] (ق مرکب ) در حال چنگ زدن . درحال نواختن چنگ . چنگ نوازان . رجوع به چنگ زدن شود.
-
خنده زنان
لغتنامه دهخدا
خنده زنان . [ خ َ دَ / دِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال خندیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : جام ز عشق لبش خنده زنان شد چو گل وز لب خندان او بلبله بگریست زار. خاقانی .خنده زنان چو زنگیان ابر ز روی اغبری . خاقانی .خنده زنان از کمرش لعل ناب . نظامی .تو خن...
-
چشمه زنان
لغتنامه دهخدا
چشمه زنان . [ چ َ م َ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی شمال خاوری قلعه زراس ، کنار راه مالرو بابازاهد به قلعه دلی واقع است . جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات . محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گ...
-
حلقه زنان
لغتنامه دهخدا
حلقه زنان . [ ح َ ق َ / ق ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) حلقه زننده . در حال حلقه زدن : او بتحیر چو غریبان راه حلقه زنان بر در آن بارگاه .نظامی .
-
حمام زنان
لغتنامه دهخدا
حمام زنان . [ ح َم ْ مام ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً جای پرشور وغوغا. (از آنندراج ) (غیاث از مصطلحات ) : من و هنگامه ٔ بیهوده گفتاران معاذاﷲکه حمام زنان ز آواز پای مور شد گوشم .صائب (از آنندراج ).
-
غمزه زنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [قدیمی] qamzezanān درحال غمزه زدن؛ غمزهکنان.