کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنان زیبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
hidden women
زنان گمنام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] زنانی که زندگی و نیز کار و مبارزۀ آنها در آثار تاریخی و پژوهشی نیامده است
-
gynecologist
پزشک زنان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] پزشکی که در رشتۀ پزشکی زنان تخصص دارد
-
gynecology
پزشکی زنان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] شاخهای از پزشکی که به بررسی بیماریهای دستگاه تناسلی زنان میپردازد
-
women's rights
حقوق زنان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] حقوقی که از برابری قانونی و اجتماعی زنان و مردان طرفداری میکند
-
عنان زنان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) [ ع - فا. ] (ق .) شتابان .
-
جزیره ٔ زنان
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ زنان . [ ج َ رَ ی ِ زَ ] (اِخ ) اندر اقیانوس برابر آخر حد روم از ناحیت شمال و میان آن و جزیره ٔ مردان نیم فرسنگ است . اندر آن همه زنانند و اندر جزیره ٔ مردان همه مردان اند. به هر یک سال چهار شب همه بهم آیند از بهر توالد، و فرزند نر چون سه سال...
-
تبیره زنان
لغتنامه دهخدا
تبیره زنان . [ ت َ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال طبل زدن . در حال نواختن تبیره : تبیره زنان پیش بردند پیل برآمد یکی گرد چون کوه نیل . فردوسی .تبیره زنان از دو پرده سرای برفتند با پیل و با کرنای . فردوسی .تبیره زنان لشکر آراسته بدشت آمد و گر...
-
تپانچه زنان
لغتنامه دهخدا
تپانچه زنان . [ ت َ چ َ / چ ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال تپانچه زدن : بفریاد از ایشان برآمد خروش تپانچه زنان بر سر و روی و گوش . (بوستان ).رجوع به طپانچه زنان شود.
-
دست زنان
لغتنامه دهخدا
دست زنان . [ دَ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دست زدن . در حال کف زدن . و رجوع به دست زدن شود : چون زنان رقاص پای کوب و دست زنان . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 28).من اگر دست زنانم نه ازین دست زنانم . مولوی (از انجمن آرا).دست در دامن هر خارعلایق مزنیدتا...
-
دستان زنان
لغتنامه دهخدا
دستان زنان . [ دَ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دستان زدن و نغمه سرایی . چهچه زنان : بلبل دستان زنان چاره همی جوید ز من چاره زآن جوید که او را جست باید نیز چار.؟ (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
-
دستک زنان
لغتنامه دهخدا
دستک زنان . [ دَ ت َ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دستک زدن . آنکه دستک می زند. کسی که در حال دستک زدن باشد : سوی تیغ عشقش ای ننگ زنان صدهزاران جان نگر دستک زنان .مولوی .
-
زبانه زنان
لغتنامه دهخدا
زبانه زنان . [ زَ ن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) زبانه زننده . زبانه کش . زبانه زن . مشتعل : به آب ماند شمشیر او گر آب سرشته باشدبا آتش زبانه زنان . فرخی .چه گوید و چه گمانی برد که خار درشت چه کرد خواهد با آتش زبانه زنان . فرخی .بصلح چیست ، بصلح ...
-
شاه زنان
لغتنامه دهخدا
شاه زنان . [ هَِ زَ ] (اِخ ) لقب دختر شاهرخشاه پسر رضاقلی میرزا پسر نادرشاه و مادر محمدقلی میرزای ملک آرا. دومین فرزند فتحعلی شاه . (حاشیه ٔ سبک شناسی ج 3 ص 397).
-
شاه زنان
لغتنامه دهخدا
شاه زنان . [ هَِ زَ ] (اِخ ) لقب شهربانو دخت یزدگرد همسر امام حسین بن علی علیه السلام و مادر حضرت زین العابدین سجاد (ع ). (یادداشت مؤلف ).
-
شاه زنان
لغتنامه دهخدا
شاه زنان . [ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زن ممتاز از دیگر زنان . زن که بر دیگر زنان سروری و برتری داشته باشد.