کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زناشوئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زناشوئی
لغتنامه دهخدا
زناشوئی . [ زَ ] (حامص مرکب ) مباشرت . انعقاد نکاح . محبت و آمیزش و وصال . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). ازدواج . نکاح . (ناظم الاطباء). همسر گرفتن . ازدواج . (فرهنگ فارسی معین ). ازدواج . نکاح . علقه و رابطه ٔ زوجیت . مزاوجت . تزویج . زواج . (یاددا...
-
واژههای مشابه
-
قباله ٔ زناشوئی
لغتنامه دهخدا
قباله ٔ زناشوئی . [ ق َ ل َ / ل ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عقدنامه . (ناظم الاطباء). رجوع به قباله شود.
-
جستوجو در متن
-
مزاوجت و همبستری
فرهنگ گنجواژه
زناشوئی.
-
جشن زفاف
لغتنامه دهخدا
جشن زفاف . [ ج َن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشن عروسی . جشن زناشوئی . جشن ازدواج . جشنی که برای زفاف و زناشوئی بر پا می کنند. جشنی که در شب عروسی بر پا می کنند. مجلس سور و شادمانی که برای زناشوئی ترتیب میدهند. رجوع به جشن عروسی ... ذیل ماده ٔ ج...
-
رَّفَثُ
فرهنگ واژگان قرآن
به معناي تصريح به هر سخن زشتي است که تنها در بستر زناشوئي به زبان ميآيد ، و در غير آن مورد گفتنش نفرتآور و قبيح است ، ليکن در اينجا به معناي آن الفاظ نيست بلکه کنايه است از عمل زناشوئي ، و اين از ادب قرآن کريم است
-
وفادار
لغتنامه دهخدا
وفادار. [ وَ ] (نف مرکب ) وفادارنده . کسی که در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم ، صادق و صمیمی باشد.باوفا. پابرجا و استوار در نگاهداشت پیمان و وفا.
-
مستنکح
لغتنامه دهخدا
مستنکح . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) عقد زناشوئی بندنده . (از منتهی الارب ). رجوع به استنکاح شود.
-
ملیبه
لغتنامه دهخدا
ملیبه . [ م ِ ب ِ ] (اِخ ) در اساطیر یونان دختر اقیانوس که با «پلاسگوس » زناشوئی کرد و «لیکون » را زائید. (از لاروس بزرگ ).
-
تَمَسُّوهُنَّ
فرهنگ واژگان قرآن
که با آن زنان آميزش کنيد (کلمه مس که در لغت به معناي تماس گرفتن دو چيز با يکديگر است و در اينجا کنايه است از عمل زناشوئي )
-
وفادار ماندن
لغتنامه دهخدا
وفادار ماندن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم صادق و صمیمی ماندن . (فرهنگ فارسی معین ): آن زن در تمام مدت عمر به شوهرش وفادار ماند.
-
هلوک
لغتنامه دهخدا
هلوک . [ هََ] (ع ص ) زن تباهکار بر روی افتنده بر مردان و بلایه کار. || زن نیکو در زناشوئی . از اضداد است . || مرد شتاب انزال کننده . (منتهی الارب ).
-
جشن عروسی
لغتنامه دهخدا
جشن عروسی . [ج َ ن ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشن زناشوئی . جشن شب زفاف . رجوع به جشن زفاف در همین لغت نامه شود.
-
مخنجل
لغتنامه دهخدا
مخنجل . [ م ُ خ َ ج ِ ] (ع ص ) کسی که زناشوئی کند با زن دفزک بی شرم و بدزبان و گول . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).