کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنازاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زنازاده
/zenāzāde/
معنی
حرامزاده؛ فرزندی که از همبستر شدن نامشروع زن و مرد به وجود آید.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حرامزاده، غیرزاده، نغیل ≠ حلالزاده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنازاده
واژگان مترادف و متضاد
حرامزاده، غیرزاده، نغیل ≠ حلالزاده
-
زنازاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] zenāzāde حرامزاده؛ فرزندی که از همبستر شدن نامشروع زن و مرد به وجود آید.
-
زنازاده
دیکشنری فارسی به عربی
مغشوش
-
جستوجو در متن
-
نغیل
واژگان مترادف و متضاد
حرامزاده، زنازاده، ولدالزنا ≠ حلالزاده
-
ولدالزنا
واژگان مترادف و متضاد
تخمحرام، حرامزاده، زنازاده، مادربخطا ≠ حلالزاده
-
نغل
واژگان مترادف و متضاد
۱. محتال ۲. بداصل، حرامزاده، زنازاده ≠ اصیل
-
نغل
فرهنگ فارسی معین
(نَ غ ) [ ع . ] (ص .) زنازاده ، پسر زنا.
-
زاده ٔ زنا
لغتنامه دهخدا
زاده ٔ زنا. [ دَ / دِ ی ِ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) زنازاده . حرام زاده . (ناظم الاطباء). و رجوع به زاده و زنازاده شود.
-
سند
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرامزاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاکزاده ۲. بچهنامشروع
-
ولدالزنا
فرهنگ فارسی معین
(وَ لَ دُ زِّ) [ ع . ] (ص مر.) حرامزاده ، زنازاده .
-
مغشوش
دیکشنری عربی به فارسی
جازن , قلا بي , زنازاده , حرامزاده , چيز تقلبي ساختن (مثل ريختن اب در شير)
-
نغلة
لغتنامه دهخدا
نغلة. [ ن َل َ ] (ع ص ) تأنیث نغل . (از منتهی الارب ). دختر زنازاده . (از اقرب الموارد). نَغِلَة. (اقرب الموارد).
-
نغیل
لغتنامه دهخدا
نغیل . [ ن َ ] (ع ص ) زنازاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نَغل . نَغِل . (متن اللغة). رجوع به نَغِل شود.
-
ولدالزنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ولدالزناء] valadozzenā ۱. زنازاده؛ حرامزاده؛ خشوک؛ سنداره؛ سندره.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] کرم شبتاب که به اعتقاد قدما با طلوع ستارۀ سهیل میمیرد.