کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زناردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زناردار
لغتنامه دهخدا
زناردار. [ زُن ْ نا ] (نف مرکب ) بمعنی زناربند. (از آنندراج ). زناردارنده . زناربند. (فرهنگ فارسی معین ). کسی که زنار بسته باشد. برهمن . (ناظم الاطباء) : کشته چون من کشته ٔ زناردارجان عیسی در صلیب موی تو. خاقانی .خط و لب ساقیان ، عیسی زنارداربر خط زن...
-
جستوجو در متن
-
صلیبی
لغتنامه دهخدا
صلیبی . [ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به صلیب . قوم نصاری . (غیاث اللغات ). ترسا. عیسوی . خاج پرست . زناردار. || بشکل صلیب . مانند صلیب : صلیبی دو گیسوی مشکین کمنددر آن مهره آورده با پیچ و بند.نظامی .
-
چندربهان
لغتنامه دهخدا
چندربهان . [ چ ِ دِ ب َ ] (اِخ ) زناردار. از سکنه ٔ اکبرآباد بود و «برهمن » تخلص میکرد. از وارستگی خالی نبود در سر کار داراشکوه عنوان منشی گری داشت و به دست آویز چرب زبانی بدولت همزبانی رسیده بود، نظم و نثرش پسند خاطر شاهزاده می افتاد. از تصنیفاتش نس...