کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زناة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زناة
لغتنامه دهخدا
زناة. [ زُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زانی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
زناط
لغتنامه دهخدا
زناط. [ زِ ] (ع مص ) انبوهی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) انبوهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ضناط
لغتنامه دهخدا
ضناط. [ ض ِ ] (ع مص ) بسیار انبوهی کردن بر چاه و مانند آن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
زانی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) زناکار. ج . زناة .
-
زوانی
لغتنامه دهخدا
زوانی . [ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زانیة. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد زَوان جمع زانیة آمده است : زنی الرجل ... و زناءً (یأی )؛ فجر فهو زان . ج ، زناة و هی زانیة. ج ، زَوان . (اقرب الموارد). رجوع به زَوان شود.
-
زانی
لغتنامه دهخدا
زانی . (ع ص ) مرد زانی . (اقرب الموارد). مرد زناکننده . زناکار. غتفره . (ناظم الاطباء). مردی که با زنی بدون نکاح جماع کند که نام آن زنا است . (فرهنگ نظام ). و رجوع به زان و زناة و زناشود. || مجازاً روزگار. دهر : فرزند بسی دارد این دهر جفاجوی هر یک بد...
-
زانیات
لغتنامه دهخدا
زانیات . (ع ص ،اِ) ج ِ زانیة (مؤنث زانی ). رجوع به زانی ، زانیة و زناة شود. || مجازاً ستارگان : زانیاتند که در دار قمامه جمعندمن از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم . خاقانی .بسی زانیاتند دار فلک رااز این دیر دارالزنا میگریزم . خاقانی .و رجوع به زانی ...