کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمین گیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زمین کنده
لغتنامه دهخدا
زمین کنده . [ زَ ک َدَ / دِ ] (اِ مرکب ) یک نوع ریشه ٔ مأکول . (ناظم الاطباء). || (ن مف مرکب ) کنده شده از زمین .
-
زمین کوب
لغتنامه دهخدا
زمین کوب . [ زَ ] (نف مرکب ) (از: «زمین » + «کوب »، کوبنده ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زمین کوبنده . (فرهنگ فارسی معین ). کوبنده ٔ زمین . || کنایه از اسب و شتر و امثال اینها باشد. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطب...
-
زمین کینه
لغتنامه دهخدا
زمین کینه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) شخصی که سخت کینه باشد و کینه ٔاو بکمال خست و پست فطرتی باشد. (غیاث ) (آنندراج ).
-
زمین گرد
لغتنامه دهخدا
زمین گرد. [ زَ گ َ ] (نف مرکب ) گردنده در زمین . دربیت زیر کنایه از عالمگیر و مشهور است : صیت او چون خضر و بختش چون مسیح این زمین گرد آن فلک پیمای باد.خاقانی .
-
زمین گیر
لغتنامه دهخدا
زمین گیر. [ زَ ] (نف مرکب ) زمین گیرنده . آنکه به سبب مرض یا پیری نتواند از جای خود برخیزد. (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از چیزی که از جای خود نتواند جنبد... (آنندراج ). مبتلا به فالج و بر جای مانده . (ناظم الاطباء). افکار. زمن . حارض . احریض . محرض .ح...
-
زمین هیکل
لغتنامه دهخدا
زمین هیکل . [ زَ هََ / هَِ ک َ ] (ص مرکب ) درشت و بزرگ : زمین هیکلی ، ابررفتاری ، رعدآوازی ، برق رفتاری . (سندبادنامه ص 251).
-
غراب زمین
لغتنامه دهخدا
غراب زمین . [ غ ُ ب ِ زَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب سیاه و شب تاریک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) : داد غراب زمین روی به سوی غروب تا نکند ناگهان باز سپهرش شکار.خاقانی .
-
وام زمین
لغتنامه دهخدا
وام زمین . [ م ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ذره ٔ خاکی است که در وجود آدمی مرکب است . (از برهان قاطع) (از انجمن آرا). چه این به منزله ٔ قرضی است آدمی را. (برهان قاطع). آن ذره از خاک که در بدن آدمی آمیخته شده . (ناظم الاطباء).
-
هفت زمین
لغتنامه دهخدا
هفت زمین . [ هََ زَ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت کشور و هفت اقلیم باشد. (برهان ).
-
هم زمین
لغتنامه دهخدا
هم زمین . [ هََ زَ ] (ص مرکب ) هم وطن . دو تن که در یک زمین یا در یک سرزمین زیست کنند : جملگی گشتند بیزار و نفور از صحبتم همزبان و همنشین و هم زمین و هم نسب .ناصرخسرو.
-
یونان زمین
لغتنامه دهخدا
یونان زمین . [ زَ ] (اِخ ) زمین یونان . سرزمین یونان . کشور یونان . (از یادداشت مؤلف ) : جزیره یکی بُد به یونان زمین کروتیس بُد نام شهر گزین . عنصری .شامس ، جزیره ای بود به یونان زمین . (لغت فرس اسدی ).دواسبه فرستاد قاصد ز پیش به یونان زمین پیش دستو...
-
ground effect
اثر زمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] افزایش موقتی نیروی برار در هنگام پرواز در فاصلۀ بسیار کم از سطح زمین، به علت انباشت هوا (ایجاد بالشتک هوا) در زیر هواگَرد
-
land capability
استعداد زمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] قابلیت بهرهبرداری از زمین برای استفادۀ ویژه
-
تاریخ زمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← علم تاریخ زمین
-
geostatistics
زمینآمار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] کاربرد آمار و روشهای آماری در تفسیر دادههای زمینشناختی