کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمین خسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زمین در
لغتنامه دهخدا
زمین در. [ زَ دَ ] (نف مرکب ) شکافنده ٔ زمین : یکی جانور بد رونده ز جای به سینه زمین در به تن سنگسای . اسدی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زمین دوز
لغتنامه دهخدا
زمین دوز. [ زَ ] (اِ مرکب ) نوعی از خیمه . (غیاث ) (آنندراج ). نوعی از چادر و خیمه . (ناظم الاطباء). || (ن مف مرکب ) کنایه از محکم و استوار. (آنندراج ) : منه منت طوق بر گردنم بر آن در زمین دوز کن دامنم .ظهوری (از آنندراج ).
-
زمین دیوار
لغتنامه دهخدا
زمین دیوار. [ زَ ] (اِ مرکب ) نام ورزشی است که استاده شده دستها بر دیوار بند کرده زور بر دیوار زده به شنو رونده یعنی «دند» می کنند... (غیاث ) (آنندراج ). در بهار عجم نوشته که ورزشی است که دستها بر زمین گذاشته هر دو پا را به دیوار زنند و در هندوستان ا...
-
زمین رند
لغتنامه دهخدا
زمین رند. [ زَ رَ ] (نف مرکب ) تراشنده و خراشنده ٔ زمین : از هیبت مژگان دو بادام تو بی جنگ چنگال هژبران زمین رند شکسته . سوزنی .رجوع به رندیدن شود.
-
زمین ریز
لغتنامه دهخدا
زمین ریز. [ زَ ] (ن مف مرکب ) ارتفاع و محصول زمین . (ناظم الاطباء).
-
زمین زاد
لغتنامه دهخدا
زمین زاد. [ زَ ] (ن مف مرکب ) زمین زاده . تولید شده از زمین . || تولید یافته ٔ ملک . نتیجه ٔ کشور : مرا مال و نعمت زمین زاد تست هم از داده ٔ تو هم از داد تست . نظامی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زمین زاده
لغتنامه دهخدا
زمین زاده . [زَ دَ / دِ ] (اِخ ) آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله . (ناظم الاطباء). محمد مصطفی (ص ). (آنندراج ). || (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) جمله ٔ موجودات . (آنندراج ). || آدمی زاده . بشر. (ناظم الاطباء). || خاکسار. (ناظم الاطباء). || وحید دستگردی «خاک زمین ...
-
زمین سنگ
لغتنامه دهخدا
زمین سنگ . [ زَ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شمیل است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است و 338 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
زمین شاهی
لغتنامه دهخدا
زمین شاهی . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهسارات است که در بخش مینودشت شهرستان گرگان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
زمین شناس
لغتنامه دهخدا
زمین شناس . [ زَ ش ِ ] (نف مرکب ) زمین شناسنده . عالم به احوال قسمتهای مختلف کره ٔ زمین . شخصی که در مورد ساختمان بخش های زمین تحقیقاتی دارد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زمین شناسی
لغتنامه دهخدا
زمین شناسی . [ زَ ش ِ ] (حامص مرکب ) علم به احوال کره ٔ زمین و قسمتهای مختلف آن و شناختن معدنیات و عناصری که کره را بوجود آورده اند. معرفة الارض . (فرهنگ فارسی معین ). این کلمه بجای معرفة الارض در فرهنگستان ایران پذیرفته شده است . رجوع به واژه های نو...
-
زمین کارانه
لغتنامه دهخدا
زمین کارانه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) آنکه معذرت و پوزش می خواهد. (ناظم الاطباء).
-
زمین کردار
لغتنامه دهخدا
زمین کردار. [ زَ ک ِ ] (ص مرکب ) ساکن . آرام . بی حرکت : جرعه ای گر به آسمان بخشی شود از خفتگی زمین کردار.خاقانی .
-
زمین کن
لغتنامه دهخدا
زمین کن . [ زَ ک َ ] (نف مرکب ) که زمین را شکافد و سوراخ کند چون سیل و جز آن : ز صحرا سیلها برخاست هر سودرازآهنگ و پیچان و زمین کن . منوچهری . || در بیت زیر کسی که زمین را بکند، مانند: کوه کن : زمین کن کوه خود را گرم کرده سوی ارمن زمین را نرم کرده . ...
-
زمین کنده
لغتنامه دهخدا
زمین کنده . [ زَ ک َدَ / دِ ] (اِ مرکب ) یک نوع ریشه ٔ مأکول . (ناظم الاطباء). || (ن مف مرکب ) کنده شده از زمین .