کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمینساقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زَ ] (ع ص ) برجای مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، زَمنی ̍. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کسی که پای او شل شود و از جای خود حرکت نتواند کرد او را زَمِن نیز گویند... مأخوذ از زمانت . (غیاث ).
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زُ م َ ] (ع اِ) اندک وقت و گاهی به تراخی اراده کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصغر زمان ، اندک وقت و وقت کمی : لقیته ذات الزمین ؛ یعنی دیدار کردم او را در یک زمانی پیش از این . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
Earth
زمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] سومین سیارۀ منظومۀ شمسی ازلحاظ فاصله از خورشید که سیارهای سنگی به قطر حدود 12800 کیلومتر است و شامل آب و جوّ و گرمای مناسب برای شکلگیری و ادامۀ حیات است
-
زمین
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ په . ] (اِ.)1 - سومین سیاره از سیارات منظومه شمسی به نسبت دوری از خورشید. 2 - مساحتی از خاک که در آن کشت و زرع می کنند. 3 - خاک . ؛ ~ و زمان کنایه از: همه جا و همه چیز. ؛ ~ را به آسمان دوختن کنایه از: دست به کار محال زدن و به قصد پیروز شدن...
-
زمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zamīk] za(e)min ۱. سطحی که در زیر پا قرار دارد: چادرش روی زمین کشیده میشد.۲. (نجوم) سومین سیارۀ منظومۀ شمسی.۳. خشکی مورد تصرف کسی؛ مِلک.۴. محلی برای کشاورزی؛ مزرعه.۵. [قدیمی] سرزمین.〈 زمین فیال: زمینی که برای نخستین بار آن را کا...
-
زمین
دیکشنری فارسی به عربی
ارض , تربة , تضاريس , کرة ارضية , هکتار
-
زمین
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zemin طاری: zimin طامه ای: zemin طرقی: zimin کشه ای: zimin نطنزی: zemin
-
زِمین
لهجه و گویش بختیاری
zemin زَمین.
-
زمین
واژهنامه آزاد
زمین کره ٤ منظومه شمسی
-
ساقة الجیش
لغتنامه دهخدا
ساقة الجیش . [ ق َ تُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) درپس شده ٔ لشکر است . (شرح قاموس ). بنگاه لشکر و مؤخر آن . (منتهی الارب ).
-
stem analysis
تحلیل ساقه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] بررسی ساقۀ کامل درخت ازطریق شمارش حلقههای رویش سالیانه در مقاطعی از ساقه برای تعیین نرخ رشد و تغییر شکل ساقه و تعیین نرخ کاهش قطر و معادلههای حجم
-
cauline
ساقهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] مربوط به ساقه یا آنچه از ساقه مخصوصاً از بخش زبرین آن میروید
-
amplexicaule
ساقهبرگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی قاعدهای بدون پایک که بخش عمدهای از ساقه را در بر میگیرد
-
perfoliate
ساقهپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی قاعدۀ برگی که فاقد دمبرگ است و ساقه را بهطور کامل در بر میگیرد
-
stemwood
ساقهچوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] چوب موجود در ساقه یا ساقههای اصلی یک درخت