کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمینساختفیزیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
tectonophysics
زمینساختفیزیک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] شاخهای از ژئوفیزیک که در آن نیروهای بهوجودآورندۀ جنبشها و دگرشکلیهای پوستۀ زمین بررسی میشود
-
واژههای مشابه
-
زمینساخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← علم زمینساخت
-
فیزیک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) علمی که موضوع آن ویژگی های اجسام ، انرژی و تأثیر آن ها بر یکدیگر است .
-
فیزیک
لغتنامه دهخدا
فیزیک . (اِخ ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بجنورد که دارای 133 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
فیزیک
لغتنامه دهخدا
فیزیک . (فرانسوی ، اِ) (از یونانی فوسیس به معنی طبیعت ) علمی است که موضوع مطالعه ٔ آن خصایص عمومی اجسام و قوانینی است که موجب تعدیل وضع یا حرکت آنها میشود بدون آنکه تغییری در طبیعت آنها ایجاد شود. سماع طبیعی . سماء و عالم . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فیزیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: physique] fizik ۱. دانشی که به بررسی خواص ماده و انرژی میپردازد و حوزههایی چون نور، گرما، برق، مکانیک، کوانتوم، و مانند آنها را شامل میشود.۲. وزن ظاهری و ابعاد بدنی یک شخص.
-
فیزیک
دیکشنری فارسی به عربی
فيزياء
-
ساخت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ساختن، ۲. صنع، صنعت ۳. محصول، مصنوع ۴. شکل، نقشه ۵. ساختمان ۶. ساختار ۷. سازوبرگ ۸. ساز، سامان
-
structure 1
ساخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] توالی قاعدهمند واحدهای زبانی
-
ساخت
فرهنگ فارسی معین
1 - (مص مر.) ساختن ، صنعت . 2 - (اِ مص .) آمادگی . 3 - (اِ.) ساز، سامان . 4 - ساز و برگ اسب . 5 - ساختار.
-
ساخت
لغتنامه دهخدا
ساخت . (مص مرخم ، اِمص ) ساختن . صنع. صنعت : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار است و آن نخلبند. امیرخسرو. || ساختگی . آمادگی . || (اِ) ساز. سامان . عدّة. || (ن مف مرخم ) ساخته . مصنوع . محصول : این بخاریها ساخت تهران است . ماشین فلاحتی ساخت آ...
-
ساخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sāxt ۱. ساختهشده.۲. (اسم مصدر) ساختن.۳. (اسم) ساختار.۴. [قدیمی] یراق و زین اسب؛ سازوبرگ.۵. [قدیمی] سلاح جنگ.〈 ساختوپاخت: [عامیانه، مجاز] قرارداد نهانی بین دو یا چند تن برای انجام دادن کاری؛ بندوبست.〈 ساختوساز:۱. ساخته و آماد...
-
ساخت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bešsât طاری: bešsât طامه ای: boysât طرقی: bešsât کشه ای: bešsât نطنزی: bašsât
-
ساخت
دیکشنری فارسی به عربی
انتاج , ترکيب , تلفيق , جعل , صناعة , صنع