کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمینه…را فراهم کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زمینه…را فراهم کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أتاحَ المجالَ لِ
-
واژههای مشابه
-
زمینه
واژگان مترادف و متضاد
اساس، سابقه، شالوده، طرح، عرصه، متن، نقشه، نمودار
-
زمینه
فرهنگ فارسی معین
(زَ نِ) (اِ.) 1 - سطح هر چیز. 2 - متن هر چیزی مانند پردة نقاشی . 3 - موضوع ، سوژه . 4 - طرح ، نقشه . 5 - موقعیت ، وضعیت .
-
زمینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zamine ۱. سطح و روی چیزی.۲. [مجاز] طرح؛ نقشه.۳. [مجاز] موضوع.۴. [مجاز] متن.۵. چیزی که نقشه روی آن کشیده میشود.
-
زمینه
دیکشنری فارسی به عربی
ارض , اساس , تصميم , تضاريس , جزر , خلفية , رسم تخطيطي , قاعدة , موضوع , ميل ، اَخْتِصاصٌ
-
زمینه
واژهنامه آزاد
زمینه به معنی (بستر _بافت) در ادامه معنای اعتبار در لغت نامه آمده و (ضمینه) در این ردیف بی معنا است.
-
را
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (حر.) 1 - نشانة مفعول صریح یا بی واسطه (مستقیم ): خانه را خریدم ، کتاب را دادم . 2 - اختصاص را رساند به معنی برای : منت خدای را. 3 - دربارة ، در حق : و آن آنچنان بود که ایشان موسی را گفتند پیس است . 4 - برای اعتراض و تمسخر یا تنبیه بعد از اس...
-
را
لغتنامه دهخدا
را. (اِ) بینش : شخص روشن را؛ یعنی شخص بصیر و دانا. وزرای نیک را؛ یعنی وزرای خردمند دانا. (ناظم الاطباء). رجوع به رای شود.
-
را
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [پهلوی: rāδ] rā ۱. علامت مفعول صریح (بیواسطه) که بیشتر با مفعول میآید و کلمۀ پیش از خود را به حالت مفعولی درمیآورد: فریدون جمشید را زد، کتاب را خرید.۲. (حرف اضافه) [قدیمی] برایِ؛ بهرِ؛ ازجهتِ؛ ازپیِ: ◻︎ ز مادر همه مرگ را زادهایم / برآنیم گرد...
-
را
لهجه و گویش بختیاری
râ راه.
-
را
لهجه و گویش تهرانی
راه
-
background noise
نوفۀ زمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مجموعۀ نوفههایی که در تولید، دریافت، آشکارسازی یا ثبت صوت معین اخلال میکنند
-
background concentration
غلظت زمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] غلظت طبیعی یک ماده در محیطی معین پیش از دخالت انسان متـ . تراز زمینه background level
-
background polarization
قطبش زمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] پاسخ قطبش القایی نسبتاً ضعیفِ حاصل از بسیاری از سنگهای کانینشده