کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمهریر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زمهریر
/zamharir/
معنی
۱. شدت سرما؛ سرمای سخت.
۲. (صفت) [مجاز] بسیارسرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برد، برودت، سرما، صندید، یخزدگی ≠ حرارت، گرما
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زمهریر
واژگان مترادف و متضاد
برد، برودت، سرما، صندید، یخزدگی ≠ حرارت، گرما
-
زمهریر
لغتنامه دهخدا
زمهریر. [ زَ هََ ] (اِخ ) دهی از حومه ٔ بخش زنوز شهرستان مرند است که 770 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زمهریر
لغتنامه دهخدا
زمهریر. [ زَ هََ ] (ع اِ) سختی سرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). سرمای بسیار سخت و شدت سرما. (فرهنگ فارسی معین ). سرمای سخت . (غیاث ) (شرفنامه ٔ منیری ) (دهار) (ترجمان القرآن ) (السامی فی الاسامی ). سرمای سخت . برودت ع...
-
زمهریر
فرهنگ فارسی معین
(زَ هَ) (اِمر.) 1 - سرمای بسیار سخت . 2 - جای بسیار سرد.
-
زمهریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zamharir ۱. شدت سرما؛ سرمای سخت.۲. (صفت) [مجاز] بسیارسرد.
-
زمهریر
واژهنامه آزاد
جایگاه بسیار سرد زمهریر (برزخ) بین دنیا ومحشر .جایگاهی است که انسان بعد از مرگ در آنجا میماند تاروز محشر یا قیامت
-
واژههای مشابه
-
زمهریر،زمهلیل
لهجه و گویش تهرانی
سرمای سخت،جای بسیار سرد ، یخبندان
-
مث زمهریر
لهجه و گویش تهرانی
خیلی سرد
-
جستوجو در متن
-
سرمای بسیار شدید
واژهنامه آزاد
زمهریر
-
سردترین جای جهان
واژهنامه آزاد
زمهریر
-
سرما
واژگان مترادف و متضاد
۱. برد، برودت، خنکی، زمهریر، سردی، سوز، یخبندان ≠ گرما ۲. دمایپایین
-
اریاح
لغتنامه دهخدا
اریاح . [ اَرْ ] (ع اِ) ج ِ ریح . (منتهی الارب ) (دهار). بادها : ذکرآن اریاح سرد زمهریراندر آن ایام و ازمان عسیر.مولوی .
-
ازمان
لغتنامه دهخدا
ازمان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ زَمَن . (منتهی الارب ). ج ِ زمان . (دهار). روزگارها. وقتها. (غیاث ). اوقات قلیل یا کثیر. (منتهی الارب ) : ذکر آن اریاح سرد زمهریراندر آن ایام و ازمان عسیر. مولوی . || اجزاء ساعات معوجه . - ازمان اربعه ؛ ربیع و صیف و خریف و ...