کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زمل
لغتنامه دهخدا
زمل . [ زُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ زمال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به زمال شود.
-
زمل
لغتنامه دهخدا
زمل . [ زَ ] (ع مص ) ردیف خود ساختن کسی را یا عدیل گردانیدن . || لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در پی کسی رفتن . (از ناظم الاطباء).
-
زمل
لغتنامه دهخدا
زمل . [ زِ ] (ع اِ) ردیف . || بار پشت . || نیم جوال از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زمل
لغتنامه دهخدا
زمل . [ زُم ْ م َ / زُ م َ ](ع ص ) ضعیف ترسنده و بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ)بار درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
ام زمل
لغتنامه دهخدا
ام زمل . [ اُم ْ م ِ زِ ] (اِخ ) سلمی دختر مالک بن حذیفةبن بدر از زنان مشهور عرب و از مخالفان اسلام بود و در زمان ابوبکر خلیفه ٔ دوم در جنگی که با خالدبن ولید کرد کشته شد. (سال یازدهم هجری ). و رجوع به اعلام زرکلی چ 1، ج 1 ص 378 شود.
-
واژههای همآوا
-
ذمل
لغتنامه دهخدا
ذمل . [ ذَ ] (ع مص ) نرم رفتن . ذُمول . ذَمیل . ذَملان .
-
ذمل
لغتنامه دهخدا
ذمل . [ ذُم ْ م َ ] (ع اِ) ج ِ ذَمول .
-
جستوجو در متن
-
زملان
لغتنامه دهخدا
زملان . [ زَ م َ ] (ع مص ) زمل . لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زمل شود.
-
زمال
لغتنامه دهخدا
زمال . [ زِ ] (ع اِمص ) لنگی شتر. || (اِ) لفافه ٔ توشه دان . ج ، زُمُل ، اَزمِلَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
خشاف
لغتنامه دهخدا
خشاف . [ خ َش ْ شا ] (اِخ ) نام پدرفاطمة تابعیه و نام جدّ زمُل صحابی ابن عمرو است .- ام خشاف ؛ بلا و سختی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
ضحاک
لغتنامه دهخدا
ضحاک . [ ض َح ْ حا] (اِخ ) ابن زمل بن عبدالرحمن . محدث است . و او از سکاسک بن اشرس بن کنده است ، و سکاسک بطنی است از کنده . (عقدالفرید ج 3 ص 342) (سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 148).
-
خدیجی
لغتنامه دهخدا
خدیجی . [ خ َ ] (اِخ ) ابن عمروبن العیربن الحشاف بن خدیج بن واهله بن حارثه بن هندبن حرام موسوم به زمل . ابن کلبی می گوید او بر پیغمبر وارد شد و به پیغمبر نامه نوشت و از برای پیغمبر لوائی بست و با این لواء در صفین با معاویه حاضر شد. (از انساب سمعانی )...