کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زمعة
لغتنامه دهخدا
زمعة. [ زَ ع َ / زَ م َ ع َ ] (اِخ ) پدر سوده ام المؤمنین و پدر برادرش عبداﷲ که صحابی است رضی اﷲ عنه و عنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
زمعة
لغتنامه دهخدا
زمعة. [ زَ م َ ع َ ] (اِخ ) ابن الاسودبن المطلب بن اسد. رجوع به ازوادالرکب و امتاع ج 1 شود.
-
زمعة
لغتنامه دهخدا
زمعة. [ زَ م َ ع َ ] (ع اِ) تندی پس سم ستور یا ناخن مانندی است در بند دست گوسپند وآن در هر پای دو تاست گویا مخلوق از پاره ٔ شاخ . || موی فروهشته در پس پای گوسپند و آهو یا خرگوش و جز آن . ج ، زَمَع. جج ، زِماع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب المو...
-
زمعة
لغتنامه دهخدا
زمعة. [ زُ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ضمات
لغتنامه دهخدا
ضمات . [ ض َم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ ضَمّة.
-
جستوجو در متن
-
زماع
لغتنامه دهخدا
زماع . [ زِ ] (ع اِ) جج ِ زَمَعَة. (منتهی الارب ). ج ِ زمعة. (اقرب الموارد). ج ِ زمع و جج ِ زمعة. (ناظم الاطباء). رجوع به زمع و زمعة شود.
-
زمع
لغتنامه دهخدا
زمع. [ زَ م َ ] (ع اِ) ج ِ زَمَعَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به زمعة شود.
-
ابواکیدر
لغتنامه دهخدا
ابواکیدر. [ اَ اُ ک َ دِ ] (اِخ ) منازل بن زمعه ملقب به لعین منقری . شاعری است از عرب .
-
ازماع
لغتنامه دهخدا
ازماع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ زَمعة، به معنی پشته و آب راهه یا زمین نشیب .
-
سوده
فرهنگ نامها
(تلفظ: sude) (در عربی سوده) ، ساییده ؛ (در اعلام) نام دختر زمعه بن قیس بن عبد شمس ، از زنان رسول خدا (ص) .
-
اسود
لغتنامه دهخدا
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن مطلب بن اسدبن عبدالعزی . یکی از اعدای رسول (ص ). وی پدر زمعة است . (امتاع الاسماع ج 1 ص 23 و 73).
-
ام کلثوم
لغتنامه دهخدا
ام کلثوم . [ اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ ) دختر زمعة قرشی عامری ، خواهر سوده ام المؤمنین بوده . (از الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 273).
-
زمعات
لغتنامه دهخدا
زمعات . [ زَ م َ ] (ع اِ) ج ِ زمعة . (ناظم الاطباء). || در ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران در ذیل «زمعات بلاد» آرد: یعنی زوائد و فضول بلاد بود به این معنی که خود تبعها (کذا) جایی نبود، بلکه مانند زمعة که زائده ٔ پشت سم گوسفنداست تابع و متعلق بلدی و جای...