کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمستانخواب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سال زمستان
لغتنامه دهخدا
سال زمستان . [ زِ م ِ ] (اِخ ) قصبه ای است در قندهار . (تاریخ شاهی چ کلکته ص 168).
-
hibernation 2 ,winter sleep, deep hibernation
زمستانخوابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] حالتی برای حفاظت در برابر سرمای زمستان که در برخی جانوران وجود دارد و با خواب و کاهش شدید دما و دگرگشت بدن همراه است
-
خانه ٔ زمستان
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ زمستان . [ ن َ / ن ِ ی ِ زِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ای که برای زمستان اختیار میکنند. خانه ای که زمستانها برای نشستن بکار می آید. مَشتی ̍.
-
زمستان خوابی
دیکشنری فارسی به عربی
سباة
-
خواب به خواب
لهجه و گویش تهرانی
در خواب.
-
صحت خواب، ساعت خواب
لهجه و گویش تهرانی
تعارف به کسی که از خواب برخواسته
-
بسر بردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
دیکشنری فارسی به عربی
سباة
-
خواب به خواب رفتن / شدن
لهجه و گویش تهرانی
مرگ در خواب
-
خوابنما، خوابنما شدن
لهجه و گویش تهرانی
ظاهر شدن بزرگان در خواب و پیام دادن به کسی
-
چله ،()تابستان ،()زمستان
لهجه و گویش تهرانی
آغاز شدت گرما / سرما
-
گریخته خواب
لغتنامه دهخدا
گریخته خواب . [ گ ُ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (ص مرکب ) چشمی که خواب نتواند کرد. (آنندراج ). بی خواب شده . بخواب نرونده : به دل طپیدن شب زنده دار مرده فراق به چشم اشک پراکنده و گریخته خواب .زلالی (از آنندراج ).
-
گاه خواب
لغتنامه دهخدا
گاه خواب . [ هَِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) خوابگاه . جای خوابیدن . تخت خواب : تا دو سه ماه دگر مر خلق را خواهم نموداز پی او گاه خوابی ساخته بر تخت خان .فرخی .
-
گران خواب
لغتنامه دهخدا
گران خواب . [ گ ِ خوا / خا ] (ص مرکب ) کنایه از مردمی است که دیر به خواب رود و دیر هم بیدار گردد. (برهان ) (انجمن آرا). آنکه خوابش سنگین باشد و دیر بیدار گردد. (آنندراج ) : امروز منم روز فرورفته و شب خیزسرگشته از این بخت سبک پای گران خواب . خاقانی .چ...
-
خواب رفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به خوابرفتن، خوابیدن ۲. کرخ شدن، بیحس شدن(دست، پا و )
-
sleep paralysis, nocturnal paralysis, sleep numbness, nocturnal hemiplegia
فلج خواب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ناتوانی در حرکت یا صحبت کردن پیش از به خواب رفتن یا در هنگام بیدار شدن که اغلب با توهم همراه است