کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) ابن معیر. رجوع به ابومحذوره شود.
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) الحروری . از معاصرین جعفربن یحیی . عمروبن مسعدة به وی نامه نوشت و جعفربن یحیی بر پشت آن توقیع کرد: اذا کان الاکثار ابلغ کان الایجاز تقصیراً و اذا کان الایجاز کافیاً کان الاکثار عیّاً. (عقد الفرید ج 4 ص 241).
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) النهشلی . مردی ازعرب که در جنگ ذات الشقوق انبازی داشت و سوگند یاد کرد که : الخمر عَلَی َّ حرام حتی یکون له یوم یکافئه (ای یوم النسار). فاغار علیهم فقتلهم . و قال فی ذلک :الاَّن َ ساغ لی الشراب و لم اکن آتی الفجار و لااشد تکلمی...
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) پسر حلیمه بنت ابی ذویب السعدیه . مرضعه و حاضنه ٔ رسول صلوات اﷲ علیه . صاحب تاریخ سیستان گوید: «حلیمه گفت محمد (ص ) در کودکی روزی مرا گفت که یاران من کجااند؟ گفتم ایشان گوسپندان بچراگاه برند شب را بازآیند. بگریست که مرا با ایشا...
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ )ابن ربیعة، الرملی فلسطینی ، ابوعبداﷲ. تابعی است .
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ] (ع ص ) زن باریک شکم لطیف بدن نازک اندام . (منتهی الارب ). || (اِ) گروه . ج ، ضُمر. (مهذب الاسماء). || (اِخ ) گروهی است از کنانه . (منتهی الارب ).- بنوضمرة ؛ گروه عمروبن امیة ضمری . (منتهی الارب ).
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ](اِخ ) ابن حبیب ، ابوعتبة. تابعی است . صاحب عیون الاخبار گوید: عن ضمرةبن حبیب انه قال : کان اشیاخنا یستحبون النکاح یوم الجمعة.
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض ُ رَ] (ع مص ) لاغر گردیدن . سبک گوشت شدن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
محفل
دیکشنری فارسی به عربی
دائرة , زمرة
-
گروهك منافقین
دیکشنری فارسی به عربی
زمرة المنافقين
-
عداد
واژگان مترادف و متضاد
جزو، زمره، شمار
-
among
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در میان، میان، از جمله، در زمره
-
canonizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کانونیزه می کند، در زمره مقدسان شمردن، شرعی کردن
-
canonized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کانونیزه شده است، در زمره مقدسان شمردن، شرعی کردن
-
canonize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کانونیزه کردن، در زمره مقدسان شمردن، شرعی کردن