کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زمر
/zamr/
معنی
۱. نی زدن؛ نواختن نی.
۲. (اسم) صوت؛ بانگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زمر
لغتنامه دهخدا
زمر. [ زَ ] (ع مص ) نای زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نی نواختن . (غیاث ) : راه تظاهر به خمر و زمر و محظورات شرع بربست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 439).عاشق میدان و اس...
-
زمر
لغتنامه دهخدا
زمر. [ زَ / زَ م َ ] (ع اِ) صوت . ج ، زمور. (اقرب الموارد).
-
زمر
لغتنامه دهخدا
زمر. [ زَ م َ ] (ع مص ) تنک موی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کم موی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اندک مو شدن . (غیاث ). || کم مروت گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندک مروت شدن ...
-
زمر
لغتنامه دهخدا
زمر. [ زَ م ِ ] (ع ص ) کم موی و کم پشم . || کم مروت . || مرد نیکوروی .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نی نواز و این قلیل است و اکثر زَمّار. (از اقرب الموارد). || حَسَن . یقال : «غناء زَمِر»؛ ای حَسَن . (ثعلب ) (اقرب الم...
-
زمر
لغتنامه دهخدا
زمر. [ زِم ْ م ِ ] (ع ص ) سخت . درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زمر
لغتنامه دهخدا
زمر. [ زُ م َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ قرآن . (غیاث ). سوره ٔ سی و نهم از قرآن . مکیه و آن هفتاد و پنج آیت است ، پس از «ص » و پیش از «مؤمن » و اول آن تنزیل الکتاب من اﷲ العزیز الحکیم .
-
زمر
لغتنامه دهخدا
زمر. [ زُ م َ ] (ع اِ) ج ِ زمرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن ) (دهار). گروههای متفرق از مردم . (غیاث ):... زمراً حتی اذا جأوهافتحت ابوابها... (قرآن 71/39). رجوع به زمرة شود.
-
زمر
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نای زدن . 2 - (اِ.) صورت ؛ ج . زمور.
-
زمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zamr ۱. نی زدن؛ نواختن نی.۲. (اسم) صوت؛ بانگ.
-
واژههای همآوا
-
ذمر
لغتنامه دهخدا
ذمر. [ ذَ ] (ع مص ) نکوهش . || برانگیختن بجنگ . برانگیختن بر قتال . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || ترسانیدن . تهدید. || بانگ کردن شیر. غرّیدن .
-
ذمر
لغتنامه دهخدا
ذمر. [ ذَ م ِ ] (ع ص ) مرد شجاع و دلیر. دلیر. || زیرک . دریابنده . || رسا. || بسیار یاریگر. ج ، اَذمار.
-
ذمر
لغتنامه دهخدا
ذمر. [ ذِ م ِرر ] (ع ص ) دلیر.
-
ذمر
لغتنامه دهخدا
ذمر.[ ذِ ] (ع ص ) دلیر. || (اِ) داهیه . بلا.
-
ضمر
لغتنامه دهخدا
ضمر. [ ض َ ] (اِخ ) کوهی است به بلاد بنی سعد. (منتهی الارب ).