کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان سبز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبز
/sabz/
معنی
۱. هر چیزی که به رنگ برگ درخت و گیاه تازه باشد.
۲. (اسم) رنگی که از ترکیب رنگ آبی و رنگ زرد بهدست آید.
〈 سبز شدن: (مصدر لازم)
۱. به رنگ سبز درآمدن؛ رنگ سبز به خود گرفتن: ◻︎ آبی که ماند در ته جو سبز میشود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر (صائب: لغتنامه: سبز شدن).
۲. [مجاز] روییدن گیاه؛ برآمدن گیاه از زمین.
۳. [مجاز] برگ درآوردن درخت: ◻︎ هوا مسیحنفس گشت و خاک نافهگشای / درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد (حافظ: ۳۵۸).
〈 سبز کردن: (مصدر متعدی)
۱. رنگ سبز به چیزی زدن؛ به رنگ سبز درآوردن.
۲. [مجاز] رویانیدن؛ کاشتن و رویانیدن گیاه: ◻︎ یک زمان چون خاک سبزت میکند / یک زمان پر باد و گَبْزت میکند (مولوی: ۵۴۵).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اخضر، خضرا ≠ احمر
۲. تازه، تر، خرم، شاداب ≠ پژمرده، خشکیده
۳. شاد، خرم
۴. شمشیر، خنجر
۵. بنگ
۶. سبزه، سبزهچهره، گندمگون، اسمر
۷. معشوق
دیکشنری
green, grassy, verdant
-
جستوجوی دقیق
-
سبز
واژگان مترادف و متضاد
۱. اخضر، خضرا ≠ احمر ۲. تازه، تر، خرم، شاداب ≠ پژمرده، خشکیده ۳. شاد، خرم ۴. شمشیر، خنجر ۵. بنگ ۶. سبزه، سبزهچهره، گندمگون، اسمر ۷. معشوق
-
سبز
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ په . ] (ص .) 1 - رنگی که از ترکیب آبی و زرد به دست می آید. 2 - تر و تازه ، شاداب .
-
سبز
لغتنامه دهخدا
سبز. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در 7 هزارگزی خاور میانه و در مسیر شوسه ٔ خلخال به میانه . هوای آن معتدل . دارای 784 تن سکنه است .آب آنجا از چشمه و آب باران تأمین میشود. محصول آن غلات ، برنج ، پنبه ، حبوب و شغل اهالی زراعت...
-
سبز
لغتنامه دهخدا
سبز. [ س َ ] (اِخ ) نام شهر کش است . رجوع به کش و رجوع به فهرست حبیب السیر ج 3 شود.
-
سبز
لغتنامه دهخدا
سبز. [ س َ ] (ص ) پهلوی سپز «بندهش 140»، گیلکی «سبز» ، فریزندی و یرنی و نطنزی «سوز» ، سمنانی و سنگسری «سوز» ، سرخه ای «سوز» ، لاسگردی «سوز» ، شهمیرزادی «سبز» ، اشکاشمی «سبز» ، اورامانی «سئوز» ، کردی «سوز» ، طبری «سوز» ، مازندرانی کنونی «سوز« » واژه ن...
-
سبز
لغتنامه دهخدا
سبز. [ س َ ](اِخ ) نام شهری است در توران در نواحی سمرقند. (غیاث ). قریه ای است 52 کیلومتر در جنوب شرق شین دند مربوطبولایت هرات که بخط 62 درجه و 9 دقیقه و 46 ثانیه ٔ طول البلد شرقی و 33 درجه و 6 دقیقه و 47 ثانیه ٔ عرض البلد شمالی واقع است . (فرهنگ جغر...
-
سبز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabz ۱. هر چیزی که به رنگ برگ درخت و گیاه تازه باشد.۲. (اسم) رنگی که از ترکیب رنگ آبی و رنگ زرد بهدست آید.〈 سبز شدن: (مصدر لازم)۱. به رنگ سبز درآمدن؛ رنگ سبز به خود گرفتن: ◻︎ آبی که ماند در ته جو سبز میشود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر...
-
سبز
دیکشنری فارسی به عربی
اخضر
-
سبز
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sawz طاری: sowz طامه ای: sowz طرقی: sowz کشه ای: sowz نطنزی: sawz
-
واژههای مشابه
-
گنبد سبز
لغتنامه دهخدا
گنبد سبز. [ گُم ْ ب َ دِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سبز گنبد. کنایه از آسمان است : که آویخته ست اندرین سبز گنبدمر این تیره گوی درشت کلان را. ناصرخسرو.که آراید چه می گوئی تو هر شب سبز گنبد رابدین نورسته نرگسها و زراندود پیکانها.ناصرخسرو.
-
کلاته سبز
لغتنامه دهخدا
کلاته سبز. [ ک َ ت ِ س َ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. محلی کوهستانی و معتدل است و سکنه 366 تن . آب آنجا از چشمه ، محصول آن غلات ، بنشن ، سیب زمینی ، و شغل مردم زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
green tourism
گردشگری سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] شکلی از گردشگری همساز که نهتنها به محیط زیست آسیب نمیرساند، بلکه از آن مراقبت هم میکند
-
green ratio
نسبت سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] نسبت زمان سبز مؤثر برای حرکت در یک تقاطع چراغدار به مدت چرخه
-
سبز شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. روییدن، جوانه زدن ≠ خشکیدن، خشک شدن ۲. ظاهرشدن، پیدا شدن