کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بر
/bar/
معنی
۱. ضلع خارجی بنا یا زمین که بهطرف خیابان است: بَرِ شرقی بنا.
۲. بغل؛ آغوش: یکدیگر را در بَر گرفتند.
۳. [قدیمی] تن؛ اندام: جامه را در بر کرد.
۴. [قدیمی] سینه.
۵. [قدیمی] پهلو.
۶. [قدیمی] لبه؛ کنار.
〈 بر زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] برابری کردن: ◻︎ به برزنی که از او اندکی بیفروزند / به نور با فلک ماه بر زند برزن (عنصری: ۲۵۹).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. احسان، خوبی، نیکوکاری، نیکی، نیکویی ≠ سیئه
۲. صدق، صلاح
۳. طاعت
۴. بخشش، عطیه
فعل
بن گذشته: برد
بن حال: بر
دیکشنری
against, atop, at, breast, fruit, ob-, off, on, onto, shuffle, side, sur- , to, upon
-
جستوجوی دقیق
-
بر
واژگان مترادف و متضاد
۱. احسان، خوبی، نیکوکاری، نیکی، نیکویی ≠ سیئه ۲. صدق، صلاح ۳. طاعت ۴. بخشش، عطیه
-
بر
واژگان مترادف و متضاد
الکن، زبانپریش
-
بر
واژگان مترادف و متضاد
بیابان، خشکی، دشت، زمین، فلات، قاره، هامون ≠ بحر، دریا، یم
-
بر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آغوش، بغل ۲. پستان، پهلو، سینه ۳. تن ۴. کنار ۵. بار، ثمر، ثمره، محصول، میوه ۶. بلندی، فراز، بالا، برفراز، روی، صدر ۷. در، به، ۸. پهلو، ضلع ۹. سود، فایده، نفع ۱۰. علیه ≠ له ۱۱. روی ۱۲. بالا ≠ پایین ۱۳. طرف، سوی ۱۴. پیش، جلو
-
بر
واژگان مترادف و متضاد
۱. زیاد، بسیار، متعدد ۲. گروه، دسته، عالم
-
بر
واژگان مترادف و متضاد
قاطی، مخلوط
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: var] bar ۱. ضلع خارجی بنا یا زمین که بهطرف خیابان است: بَرِ شرقی بنا.۲. بغل؛ آغوش: یکدیگر را در بَر گرفتند.۳. [قدیمی] تن؛ اندام: جامه را در بر کرد.۴. [قدیمی] سینه.۵. [قدیمی] پهلو.۶. [قدیمی] لبه؛ کنار.〈 بر زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، ...
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بردن) bar ۱. = بردن۲. بَرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پیغامبر، فرمانبر، رنجبر، باربر.
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: apar] bar ۱. برای بیان قرار گرفتن چیزی روی چیز دیگر به کار میرود؛ بالایِ؛ رویِ: شکر را بر ترازو گذاشت.۲. در برابرِ؛ در مقابلِ: سه بر صفر باختند.۳. نسبت به؛ برای: بر من گریست.۴. لازم بودن کاری را میرساند؛ برعهدۀ: بر شماست که مبار...
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیر› bar خاطر؛ یاد؛ حافظه.
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bar] [قدیمی] bar بار؛ میوه؛ ثمر.〈 بر دادن: (مصدر لازم)۱. بار دادن؛ میوه دادن: ◻︎ پیش از این عمری به باد عشق او بر دادهام / بازگشتم عاشق دیدار او، تدبیر چیست؟ (انوری: ۷۸۷).۲. [قدیمی، مجاز] نتیجه دادن.
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: برّ] bar[r] ۱. زمین خشک.۲. [مقابلِ بحر] بیابان؛ صحرا.۳. (جغرافیا) هریک از قطعات پنجگانۀ عالم (آسیا، اروپا، افریقا، امریکا، و اقیانوسیه)؛ قاره.〈 برّ جدید: قارههای امریکا، اقیانوسیه، و قطب جنوب.〈 برّ قدیم: قارههای آسیا، اروپا، ...
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: برّ] [قدیمی] ber[r] نیکویی.
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بریدن) bor ۱. = بریدن۲. بُرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنبر، چوببر، علفبر.۳. بریده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رودهبر.
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: برء] bor ۱. شفا یافتن از مرض.۲. رهایی؛ خلاص.