کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمانپا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) = پای : 1 - یکی از اندام های بدن از بیخ ران تا سرپنجه . 2 - واحدی برای طول برابر با یک قدم متوسط ، گام . 3 - بخش پایین هر چیزی . 4 - اساس ، پایه . 5 - (کن .) تاب و توان ، نیرو. ؛ این ~ آن ~ کردن (کن .) مردد بودن ، دو دل بودن . ...
-
پا
لغتنامه دهخدا
پا. (اِ) رِجل . از اندامهای بدن و آن از بیخ ران تا سر پنجه ٔ پای باشد شامل ران و زانو و ساق و قدم . پای . و گاه بمعنی قسمت زیرین پا آید که عرب قدم گوید و آن از اشتالنگ تا نوک ابهام است : با جهل شما درخور نعلید بسر برنه درخور نعلی که بپوشیده به پائید....
-
پا
لغتنامه دهخدا
پا. (اِخ ) نام کرسی پادُکاله از ناحیه ٔ آراس دارای 652 تن سکنه .
-
پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] ‹پای› pā ۱. عضوی از بدن انسان و حیوان که با آن راه میرود.۲. قسمت زیرین این عضو در انسان، از مچ تا سرانگشتان: ◻︎ ای تو را خاری به پا نشکسته کی دانی که چیست؟ / جان شیرانی که شمشیر بلا بر سر خورند (امیرخسرو: ۳۱۹).۳. [مجاز] قسمت زیرین...
-
پا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِِ پاییدن) ‹پای› pā ۱. = پاییدن۲. پاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دیرپا.
-
پا
دیکشنری فارسی به عربی
خف , ساق , قدم , وتد
-
پا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: pâ طاری: pâ طامه ای: pâ طرقی: pâ کشه ای: pâ نطنزی: pâ
-
پا
لهجه و گویش بختیاری
pâ 1. پا؛ 2. واحد مساحت زمین کشاورزى و برابر با 81 جفت گاو.
-
پا
لهجه و گویش تهرانی
همراه رفیق
-
پا
لهجه و گویش تهرانی
نفر، شریک، همسفر،همراه
-
پا به پا کردن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. کَ دَ) (مص ل .) 1 - مردد بودن . 2 - درنگ کردن .
-
پا بر پا پیچیدن
لغتنامه دهخدا
پا بر پا پیچیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) رَصف .
-
صد پا (هزار پا)
دیکشنری فارسی به عربی
حيوان متعدد ارجل
-
پا انداز،پا بنداز
لهجه و گویش تهرانی
فرش کوچک پائین اتاق/جاکش
-
نوک پا،توک پا
لهجه و گویش تهرانی
سر شصت پا،کمی راه رفتن(یک توک پا بریم)