کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمانتقسیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
TDMA
زمانتقسیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← دسترسی چندگانۀ زمانتقسیم
-
واژههای مشابه
-
تقسیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. انشعاب، پخش، توزیع ۲. بخش، تسهیم، قسمت ۳. تجزیه ۴. بخش کردن ≠ ضرب کردن ۵. قسمت کردن، توزیع کردن
-
تقسیم
فرهنگ واژههای سره
بخشش، بخش
-
تقسیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - قسمت کردن . 2 - بخش کردن عددی بر عدد دیگر. 3 - توزیع کردن ، پخش کردن .
-
تقسیم
لغتنامه دهخدا
تقسیم . [ ت َ ] (ع مص ) وابخشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بخش کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (غیاث اللغات ).بخش بخش کردن (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).قسمت کردن . بخش کردن قسمت کردن مال را میان شریکان و معین کر...
-
تقسيم
دیکشنری عربی به فارسی
بخش کردن , تقسيم کردن , تخصيص دادن , تسهيم , تقسيم , تقسيم پولي بين اشخاص ذي نفع , پخش کردن , جداکردن , اب پخشان , تيغه , ديواره , وسيله يا اسباب تفکيک , حد فاصل , اپارتمان , تقسيم به بخش هاي جزء کردن , تفکيک کردن , جدا کردن
-
تقسیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqsim ۱. پراکنده کردن.۲. بخش کردن؛ قسمت کردن.۳. (اسم) (ریاضی) قاعده یا عملی که بهواسطۀ آن معلوم میشود عدد بیشتر (مقسوم) چند برابر عدد کمتر (مقسومٌعلیه) است، یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل میشود.
-
تقسیم
دیکشنری فارسی به عربی
تقسيم , توزيع , شق , قسم
-
تقسیم
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بخش. یکی از چهار کنش بنیادین شمارش (چهار عمل اصلی حساب) است که در آن شماره ای را بر شمارۀ دیگر می بخشند (بخش می کنند). "تقسیم کردن" به پارسی می شود "بخشیدن" یا "بخش کردن". "علامت تقسیم" به پارسی می شود "نشانۀ بخش" ی...
-
time division multiple access
دسترسی چندگانۀ زمانتقسیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نوعی روش دسترسی در فنّاوری همتافگر که در سامانههای رقمی بیسیم به کار میرود و در آن هریک از مسیرهای بسامد به چند شیار زمانی (time slot) تقسیم میشود که هرکدام یک مکالمه را پشتیبانی میکند اختـ . زمانتقسیم TDMA
-
زمان
فرهنگ نامها
(تلفظ: zamān) جریانی پیوسته ، غیر قابل انقطاع ، رونده ، و بی آغاز و بی انجام که در طی آن ، حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد ؛ روزگار ، زمانه فلک ؛ وقت ، هنگام ، گه، گاه ؛ (به مجاز) آسمان .
-
زمان
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوران، روزگار، زمانه ۲. دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام ۳. فرصت، مجال، وقت ۴. مدت، موعد
-
زمان
فرهنگ واژههای سره
زمان
-
زمان
لغتنامه دهخدا
زمان . [ زَ ] (اِ) بمعنی فوت و موت و مرگ باشد. (برهان ). بمعنی مرگ باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). موت . مرگ . اجل . (ناظم الاطباء). زمانه : ترا خود زمان هم به دست من است به پیش روان من این روشن است . فردوسی .ز توران ...