کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زمانه
/zamāne/
معنی
دهر؛ روزگار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جهان، دنیا، دهر، گیتی
۲. دوران، روزگار
۳. دوره، زمان، عصر، عهد
۴. آفت
برابر فارسی
روزگار
دیکشنری
age, cycle, epoch, era, period, time
-
جستوجوی دقیق
-
زمانه
فرهنگ نامها
(تلفظ: zamāne) روزگار ، دوره ، دور ، عهد ؛ (در قدیم) مدت زندگی ، عمر .
-
زمانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. جهان، دنیا، دهر، گیتی ۲. دوران، روزگار ۳. دوره، زمان، عصر، عهد ۴. آفت
-
زمانه
فرهنگ واژههای سره
روزگار
-
زمانه
لغتنامه دهخدا
زمانه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) روزگار. دهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ). روزگار. (ناظم الاطباء). روزگار و سبکسیر و دون از صفات اوست . (آنندراج ). پورداود در ذیل «زروان ، زمانه » آرد: ... چنانکه در فروردین یشت فقرات 53 و 55 و زامیاد ی...
-
زمانه
فرهنگ فارسی معین
(زَ نِ) (اِ.) روزگار، دهر.
-
زمانه
فرهنگ فارسی معین
(زَ نَ) [ ع . زمانة ] (اِ.) 1 - آفت . 2 - نقص بعض اعضا. 3 - تعطیل قوی . 4 - حب ، محبت .
-
زمانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zamānak] zamāne دهر؛ روزگار.
-
زمانه
دیکشنری فارسی به عربی
وقت
-
واژههای مشابه
-
زمانة
لغتنامه دهخدا
زمانة. [ زَ ن َ ] (ع مص ) بر جای ماندن . (منتهی الارب ). زمن . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) حب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). حب . دوستی . (ناظم الاطباء). || بر جای ماندگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تعطیل قوا. (از اقرب ...
-
تقدیر زمانه
فرهنگ واژههای سره
سرنوشت
-
زمانه گردش
لغتنامه دهخدا
زمانه گردش . [ زَ ن َ / ن ِ گ َ دِ ] (ص مرکب ) زمان سیر. سریعالسیر : زمانه گردش و اندیشه رفتارچو شب کارآگه و چون صبح بیدار. نظامی .رجوع به زمانه ، زمان و زمان سیر شود.
-
زمانه موافق
لغتنامه دهخدا
زمانه موافق . [ زَ ن َ / ن ِ م ُ ف ِ ] (ص مرکب ) خوش وقت و خوش بخت . (ناظم الاطباء).
-
سهزمانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ← چراغ راهنمایی سهزمانه
-
چراغ زمانه
لغتنامه دهخدا
چراغ زمانه . [ چ َ / چ ِ غ ِ زَ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خورشید و آفتاب . چراغ روز. چراغ جهان : همه شب همی راند خود با گروه چو خورشید تابان درآمد ز کوه چراغ زمانه زمین تازه کرددر و دشت بر دیگر اندازه کرد. فردوسی .رجوع به چراغ زمان شود.