کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زلیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زلیق
لغتنامه دهخدا
زلیق . [ زُل ْ ل َ ] (ع اِ) شفترنگ و آن نوعی از شفتالو است ، تابان بی پشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به فارسی شلیل گویند. (ناظم الاطباء). شفترنگ . شبته رنگ . شلیل . شلیر. تالانه . فرسک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)...
-
زلیق
لغتنامه دهخدا
زلیق . [ زَ ] (ع ص ، اِ)بچه ٔ ناتمام افکنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سقطشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ذلیق
واژگان مترادف و متضاد
۱. تیز ۲. تیززبان، چیرهزبان، سخنور، فصیح، ≠ الکن، کند
-
ذلیق
فرهنگ فارسی معین
(ذَ) [ ع . ] (ص .) زبان آور، فصیح .
-
ذلیق
لغتنامه دهخدا
ذلیق . [ ذَ ] (ع ص ) طلیق . طلق . ذلق . گشاده زبان . زبان آور. تیززبان . زبان تیز. (دهار). قوی سخن ، خطیب ُ ذلیق . لسان ُ ذلیق . || سنان ذلیق ؛ نیزه ٔ تیز.
-
جستوجو در متن
-
فرسک
لغتنامه دهخدا
فرسک . [ ف ِ س ِ ] (اِ) شفتالو یا نوعی از آن ، تنک پوست یا سرخ رنگ . یا شفتالویی که از هسته ٔ خودشکافته گردد. (از منتهی الارب ). شفتالو را گویند و آن میوه ای است معروف . (برهان ). شفتالوی بی پرز. شلیل . تالانه . زلیق . شفترنگ . چلازه . (یادداشت به خط...
-
آبکانه
لغتنامه دهخدا
آبکانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) بچه ٔ آدمی یا حیوان که سقط شود. جِهض . جهیض . مجهض . ملیص . زلیق . ملیط. مُملص . آفکانه . افکانه . فکانه . آپکانه . بچه ٔ از بار رفته .- آبکانه کردن ؛ سقط کردن .
-
شفترنگ
لغتنامه دهخدا
شفترنگ . [ ش َ رَ ] (اِ مرکب ) میوه ٔ سرخ و سپید و زردی مایل مابین شفتالو و زردآلو. (ناظم الاطباء). چیزی است مانند شفتالو بیشتر سرخ و سفید. (از فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ). نوعی از شفتالو. شلیل . (آنندراج ) (انجمن آرا). تالانک . رنگینان . زلیق . شل...
-
شلیر
لغتنامه دهخدا
شلیر. [ ش َ ] (اِ) شلیل و نوعی از شفتالو. (ناظم الاطباء). بمعنی شلیل است . (فرهنگ جهانگیری ). شبه شفتالو بعضی تمام سرخ و بعضی سفید و زرد. (فرهنگ اوبهی ). شفترنگ که شبیه شفتالو است . (از برهان ). فرسک . رنگینان .زلیق . تالانک . (یادداشت مؤلف ). رجوع ...
-
شلیل
لغتنامه دهخدا
شلیل . [ ش َ ] (اِ) میوه ٔ خوشبو و گوارا و آبدار شبیه به شفتالو. (از غیاث ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). زلیق . شلیر. شفترنگ . رنگینان . تالانک . فرسک . شفتالوی بی پرز. شبته رنگ . و در شلیر، را به لام بدل شود. (یا...