کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زلیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زلیف
/zalif/
معنی
= زلیفن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زلیف
لغتنامه دهخدا
زلیف . [ زَ ] (اِ) ترس و وهم . (برهان ). ترس و بیم . (فرهنگ جهانگیری ). ترس . بیم . هول . هراس . (ناظم الاطباء). زلیفن . (فرهنگ فارسی معین ). بمعنی بیم و تهدید و انتقام و آن را زلیفن به اضافه ٔ نون در آخر نیز گفته اند، چنانکه پاداش ، پاداشن ، گذارش ،...
-
زلیف
لغتنامه دهخدا
زلیف . [ زَ ] (ع ص ) پیش درآینده از جایی به جایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زلیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zalif = زلیفن
-
واژههای همآوا
-
ظلیف
لغتنامه دهخدا
ظلیف . [ ظَ ] (ع ص ، اِ) بدحال . || خوار. ذلیل . || جای سخت . || کار دشوار. || بلای شدید. || سختی و درشتی . || بُن گردن . ج ، ظُلف ، ظُلُف . || ظلیف النفس ؛نزه النفس . ظلف النفس . || ذهب به ظلیفاً؛ مفت و رایگان و بی بها برد آن را. || تمام . کامل . کل...
-
ظلیف
لغتنامه دهخدا
ظلیف . [ ظُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است درشعر عبیدبن ایوب اللص ّ آنجا که میگوید : ألا لیت شعری هل تغیربعدناعن العهد قارات الظلیف الفواردو هل رام عن عهدی وُدَیْک ٌ مکانه الی حیث یفضی سیل ذات المساجد.(معجم البلدان ).
-
ظلیف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zalif ۱. بدحال.۲. ذلیل؛ خوار.۳. ویژگی امر سخت و دشوار.
-
جستوجو در متن
-
زلیفی
لغتنامه دهخدا
زلیفی . [ زَ ] (اِ) ترس . خوف . بیم . هراس . (ناظم الاطباء). رجوع به زلیف و زلفین شود.
-
پیش درآمدن
لغتنامه دهخدا
پیش درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن مقدم بر... صری . زلجان . استقدام . تقدیم . هداء. فروط. انکلاس . ادرنفاق . ازرف الرجل ؛ پیش درآمد. زلیف ؛ پیش درآمدن در کارزار. اندراع ؛ پیش درآمدن مرد. تغون ؛ پیش درآمدن و شجاعت نمودن در جنگ . (منتهی الارب...
-
زلف
لغتنامه دهخدا
زلف . [ زَ ] (ع مص ) پیش شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زَلَف . زَلیف . تقدم و تقرب . (اقرب الموارد). || (اِ)نزدیکی و منزلت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منزلت : هو ذو زلف ؛ ای منزلة. (اقرب الموارد).
-
بیم
لغتنامه دهخدا
بیم . (اِ) ترس و واهمه . (برهان ). ترس . (شرفنامه ٔ منیری ). خوف و به لفظ کشیدن و بردن و داشتن و کردن ودادن و آوردن مستعمل است . (از بهار عجم ) (غیاث اللغات ). خوف و ترس . (انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). واهمه . (ناظم الاطباء). باک . بأس ....