کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زلم
لغتنامه دهخدا
زلم . [ زَ ] (ع ص ، اِ) مانا و مشابه در حق و قد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
زلم
لغتنامه دهخدا
زلم . [ زَ ] (ع مص ) خطا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پرکردن آوند و حوض را. || کم کردن بخشش را. || بریدن بینی کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تنگاتنگ رفتن و نزدیک بهم گذاشتن گامها را. |...
-
زلم
لغتنامه دهخدا
زلم . [ زَ ل َ ] (ع اِ) جانوری است مانند گربه . ج ، ازلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جانوری مانند گربه ٔ اهلی و خردتر از آن . (ناظم الاطباء). || سم شکافته یا آنچه از پس ظلف است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جانور سم شکافته و یا آنچ...
-
زلم
لغتنامه دهخدا
زلم . [ زَ ل َ ] (ع اِ) صنم . بت . (دزی ج 1 ص 600).
-
زلم
لغتنامه دهخدا
زلم . [ زُ ل َ ] (ع اِ) سم شکافته یا آنچه از پس ظلف است . || جانوری است مانند گربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد الوِبار. ج ، از لام . (اقرب الموارد). || تیر قمار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نباتی است که گل و دانه ندارد و در رگهای بیخ آن که در...
-
واژههای مشابه
-
زلم زیمبو
فرهنگ فارسی معین
(زَ لَ بُ) (اِمر.) (عا.) اسباب و آلات بازیچه مانند و غالباً زاید که برای زیور به خود می آویزند یا بی هوده در جایی نگه می دارند.
-
زلم زیمبو
لغتنامه دهخدا
زلم زیمبو. [ زَ ل َ ب ُ ] (اِ) لوازم غیرمفید و بیهوده و کم فایده و خوارمایه و اندک بها که در هر خانه ٔ قدیمی یافت میشود. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). زلم زینبو. دنگ و فنگ . آلنگ دولنگ . پیرایه ها و فضولی بی تناسب و ناموزون . زینت های بسیار و بی جای ...
-
زلم زینبو
لغتنامه دهخدا
زلم زینبو. [ زَ ل َزیم ب ُ ] (اِ) زلم زیمبو. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
زلم زیمبو
لهجه و گویش تهرانی
زالام زیمبو (خرت و پرت)،تزیینات،النگو و انگشتر
-
زَلم زیمبو
فرهنگ گنجواژه
اضافات،تزئین.
-
واژههای همآوا
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظَ ] (ع اِ) برف . || (اِمص ) آبداری و صفا و درخشندگی دندان که از شدت سپیدی به سیاهی زند همچون جوهر شمشیر. برق . بریق . ج ،ظلوم . || (اِخ ) نام شمشیر هذیل تغلبی .
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظَ ] (ع مص ) ستم کردن . || به ناجایگاه نهادن چیزی را. || کم و نقص کردن حق کسی را. || ظلم ارض ؛ کندن زمین در غیر جای کندیده . || ظَلم بعیر؛ کشتن شتر را بی علت و بیماری . || ظَلم وادی ؛ از حد زیاده شدن آب رودکده . || ظلم الوَطب ؛ پیش از جُغرات ...
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظَ ل َ ] (ع اِ) کالبد. || کوه . ج ، ظُلوم . || لَقیته ادنی ظَلم أو ادنی ذی ظَلم ؛ أی اول کل شی ٔ أو حین اختلط الظلام أو ادنی ظلم القرب أو القریب .