کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زلزال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زلزال
/zelzāl/
معنی
۱. نودونهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۸ آیه؛ زلزله.
۲. =زلزله
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زلزال
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (مص م .) جنبانیدن .
-
زلزال
لغتنامه دهخدا
زلزال . [ زَ / زِ ] (ع اِمص ، اِ) جنبش . اسم است تزلزل را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنبش سخت . حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اسم است از «زلزل الارض ». (از اقرب الموارد): اذا زلزلت الارض زلزالها. (قرآن 1/99).تو دامغ روم و از حسامت زلزال ...
-
زلزال
لغتنامه دهخدا
زلزال . [ زَ / زِ / زُ ] (ع مص ) نیک جنبانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جنبانیدن . (دهار) (ترجمان القرآن ). لرزانیدن و جنبانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به زلزلة شود.
-
زلزال
لغتنامه دهخدا
زلزال . [ زِ ] (اِخ ) سنةالزلزال ؛ نام سال پنجم هجرت به زمان رسول (ص ). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زلزال
لغتنامه دهخدا
زلزال . [ زِ ] (اِخ ) سوره ٔ نود و نهمین از قرآن کریم . مکیه یا مدنیه و آن هشت آیت است پس از بینه و پیش از عادیات .
-
زلزال
دیکشنری عربی به فارسی
زمين لرزه , زلزله
-
زلزال
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر) [عربی] [قدیمی] zelzāl ۱. نودونهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۸ آیه؛ زلزله.۲. =زلزله
-
جستوجو در متن
-
زمین لرزه
دیکشنری فارسی به عربی
زلزال
-
زلزله
دیکشنری فارسی به عربی
زلزال
-
ولوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] valvāl بانگوفریاد کردن به گریه و زاری: ◻︎ ذکری ز خدنگ تو و زلزال به سقسین / حرفی ز پرنگ تو و ولوال به بلغار (قاآنی: ۳۵۴).
-
دامغ
لغتنامه دهخدا
دامغ. [ م ِ ] (ع ص ) سرشکننده . (آنندراج ) (غیاث ). || تباه کننده . (دهار). هلاک کننده : تو دامغ روم و از حسامت زلزال بدامغان ببینم . خاقانی .قاهر کفار و باج از قاهره درخواسته دامغ اشرار و گرد از دامغان انگیخته . خاقانی .|| خوارکننده . (دهار).
-
زِلْزَالَهَا
فرهنگ واژگان قرآن
زلزله اش (کلمه زلزال مانند کلمه زلزلة مصدر و به معناي نوسان و تکان خوردن پي در پي است و اين که در عبارت "إِذَا زُلْزِلَتِ ﭐلْأَرْضُ زِلْزَالَهَا " فرمود زمين زلزلهاش را سر ميدهد به ما ميفهماند که زمين زلزلهاي خاص به خود دارد ، و اين ميرساند که زلزله...
-
نقلان
لغتنامه دهخدا
نقلان . [ ن ُ ] (از ع ، اِمص ) انتقال و از جائی به جائی شدن : کسی کاین نزل و منزل دید ممکن نیست تحویلش کسی کاین نقل و مجلس یافت حاجت نیست نقلانش . خاقانی .بوقبیس از شرم کعبه رفته در زلزال خوف کعبه را از روی ضجرت رای نقلان آمده . خاقانی . || کنایه از ...
-
مفحص
لغتنامه دهخدا
مفحص . [ م َ ح َ ] (ع اِ) آشیان کتو. ج ، مفاحص . (مهذب الاسماء).خانه ٔ مرغ سنگخوار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پیش آسیب صواعق حادثات چه بنگه موری و چه تخت هواپیمای سلیمانی چه مفحص قطاتی ، چه قله ٔ قاف سیمرغی . (منشآت خاقانی ...