کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زلت
/zallat/
معنی
۱. خطا؛ لغزش.
۲. (اسم) گناه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خطا، گناه، لغزش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زلت
واژگان مترادف و متضاد
خطا، گناه، لغزش
-
زلت
فرهنگ فارسی معین
(زَ لَّ) [ ع . زلة ] 1 - (مص ل .) لغزیدن ، خطا کردن . 2 - (اِمص .) لغزش . 3 - (اِ.) خطا. 4 - مهمانی .
-
زلت
لغتنامه دهخدا
زلت . [ زَل ْ ل َ ] (ع اِ) لغزش و لغزیدن ... که عبارت است از کار ناپسندیده و این لفظ را به طریق ادب استعمال کنند، چنانکه زلت انبیاء(ع ). (از غیاث اللغات ). پالغز و لغزش پای . (ناظم الاطباء). عثرت . هفوت . ذنب . خطیئه . خطا. گناه . لغزش . لغزش پای . ل...
-
زلت
لغتنامه دهخدا
زلت . [ زِ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلا است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 330 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
زلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زلّة، جمع: زَلاّت] [قدیمی] zallat ۱. خطا؛ لغزش.۲. (اسم) گناه.
-
واژههای همآوا
-
ظلة
لغتنامه دهخدا
ظلة. [ ظَل ْ ل َ ] (ع اِمص )اقامت به جائی . || صحت . سلامت . تندرستی .
-
ظلة
لغتنامه دهخدا
ظلة. [ ظِل ْ ل َ ] (ع اِ)سایبان . آله . آله گاه . باران گریز. عالة : چون بت سنگین شما را قبله شدلعنت و کوری شما را ظله شد.مولوی .
-
ظلة
لغتنامه دهخدا
ظلة. [ ظُل ْ ل َ ] (ع اِ) سایه بان . سایه وان . سایبان تنگ که فراخ نباشد. سایه پوش . باران گریز. آله . آله گاه . عالة. || سقف . || اول ابر که سایه افکند بر تو. || هر درخت که سایه افکند بر تو. || هرچه بدان از حرارت و برودت پناه برند. || صُفّة. || صفه ...
-
ذلت
واژگان مترادف و متضاد
پستی، حقارت، خواری، خواری، فلاکت، مذلت، مهانت، نکبت، هوان
-
ذلت
فرهنگ واژههای سره
خواری، سرشکستگ
-
ذلت
فرهنگ فارسی معین
(ذِ لَ) [ ع . ذلة ] (اِمص .) خواری ، زبونی .
-
ذلت
لغتنامه دهخدا
ذلت . [ ذِل ْ ل َ ] (ع مص ) ذُل ّ. ذُلالَة. مذلت . ذَلالَت . خوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). موهون گردیدن . خواری . (نطنزی ). هوان . حقارت . مهانت . زبونی . مقابل ، عزّت . ارج ، ارجمندی : تعزّ من تشاء و تذل ّ من تشاء. (قرآن 26/2).
-
ذلة
لغتنامه دهخدا
ذلة. [ ذِل ْ ل َ / ذُل ْ ل َ ] (ع مص ) رجوع به ذلت شود.
-
زلط
لغتنامه دهخدا
زلط. [ زَ ] (ع اِ) رفتار و شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) به شتاب رفتن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بلعیدن . || برهنه کردن کسی خود را از همه ٔ لباسی که در بر دارد. عریان کردن خود. کاملاً لخت شدن . || (اِمص ) مسکنت...