کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زلا ل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زلال
لغتنامه دهخدا
زلال . [ زُ ] (ع اِ) حیوان خرداندام سفیدی است که هر گاه بمیرد آن را در آب گذارند و آب را سرد کند. (از ذیل اقرب الموارد) : فهیئوا الی الزلال لارکب غداً فمر فی دجلة. (تاریخ طبری ص 1323 ج 3).
-
زلال
لغتنامه دهخدا
زلال . [ زُ ] (ع ص ) ماء زلال ؛ آب شیرین و خوشگوار. (منتهی الارب ). آب شیرین خوشگوار زود فروشونده به حلق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب آسان گوار و شیرین و خوش . (دهار). آب شیرین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آب سرد. گوارا. خوش . صافی . خوشگوا...
-
ضلال
لغتنامه دهخدا
ضلال . [ض َ ] (ع مص ) گمراه شدن . (تاج المصادر) (دهار) (زوزنی ). گمراه گشتن . بیراه شدن . (زوزنی ). || ضایع ماندن . (منتخب اللغات ). ضایع شدن . (دهار) (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || هلاک شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر). مردن . ||...
-
زلال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] zolāl ۱. ویژگی آب صاف و گوارا؛ شیرین و خوشگوار.۲. (اسم) [مجاز] آب صاف و گوارا.
-
ضلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zalāl ۱. گم شدن؛ گم کردن راه.۲. گمراه شدن؛ گمراهی.
-
ظلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zalāl آنچه بر کسی یا بر روی چیزی سایه میاندازد، مانند ابر یا چیز دیگر.
-
ظلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zelāl ۱. [جمعِ ظِلّ] = ظل۲. [جمعِ ظُلَّة] = ظله
-
ضَلَالٍ
فرهنگ واژگان قرآن
گمراهي ( پيمودن راهي که به هدف مورد نظر منتهي نميشود ، بلکه سر از جاي ديگر در ميآورد )
-
ظِلَالٍ
فرهنگ واژگان قرآن
سايه ها
-
ظلال
واژهنامه آزاد
سایبان.
-
جستوجو در متن
-
بلور
دیکشنری عربی به فارسی
بلور , شفاف , زلا ل , بلوري کردن
-
مشرق
دیکشنری عربی به فارسی
شفاف , روشن , واضح , درخشان , زلا ل , براق , سالم
-
واضح
دیکشنری عربی به فارسی
اشکار , زلا ل , صاف , صريح , واضح , روشن کردن , واضح کردن , توضيح دادن , صاف کردن , تبرءه کردن , فهماندن , بديهي , مشهود , روشن , ساده , فهميدني , مفهوم , قابل فهم , معلوم , خوانا , هويدا , مريي , پرماس پذير , پرماسيدني , حس کردني , قابل لمس
-
زلل
لغتنامه دهخدا
زلل . [ زَ ل َ ] (ع مص ) بلغزیدن . (زوزنی ). بلغزیدن و سهو افتادن . (تاج المصادر بیهقی ). لغزیدن قدم . (دهار). لغزیدن در گل یا در سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سبک سرین گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زَل َّ زَلاّ ...