کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زقة
لغتنامه دهخدا
زقة. [ زُق ْ ق َ ] (ع اِ) مرغی است کوچک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). مرغی است کوچک ، از مرغهای آبی . (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
زقه
لغتنامه دهخدا
زقه . [ زُق ْ ق َ/ ق ِ ] (از ع ، اِ) آب و دانه که طائر از گلو برآورد و در دهن بچه اندازد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خورشی که مرغ به چوزه ٔ خود به دهان می دهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به زَق ّ شود.- زقه دادن ؛ غذا دادن مرغ بچه ٔ خود را بدهان . خورش د...
-
واژههای همآوا
-
ضغط
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فشار دادن . 2 - تنگ کردن . 3 - کوفتن .
-
ذقط
لغتنامه دهخدا
ذقط. [ ذَ ق ِ ] (ع ص ) مرد خشمناک .
-
ذقط
لغتنامه دهخدا
ذقط. [ ذُ ق َ ] (ع اِ) مگس ریز. ج ، ذِقطان .
-
ذقط
لغتنامه دهخدا
ذقط. [ ذَ / ذُ ] (ع مص ) برجستن طیر بر ماده . || فضله افکندن مگس .
-
ضغت
لغتنامه دهخدا
ضغت . [ ض َ ] (ع مص ) خائیدن به دندان . (منتهی الارب ).
-
ضغط
لغتنامه دهخدا
ضغط. [ ض َ ] (ع مص ) فشردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). بیفشردن . (زوزنی ). فرا جای افشردن . (تاج المصادر). افشردن . (غیاث ). || تنگ کردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || انبوهی نمودن . || سخت فشردن بدیوار و جز آن . (منتهی الارب ). بدیوار و ...
-
ضغط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zaqt ۱. فشردن؛ فشار دادن؛ در هم فشردن.۲. کوفتن.۳. تنگ کردن.۴. تنگ گرفتن بر کسی.
-
جستوجو در متن
-
زق
لغتنامه دهخدا
زق . [ زُ ق ق ] (ع اِ) می . ج ، زَقَقَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ج ِ زُقَّة. (اقرب الموارد).
-
باز جره
لغتنامه دهخدا
باز جره . [ زِ ج ُرْ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی باز. شاهین : از شکوه عدل و امن او تذرو و کبک راباز جره زقه داد و چرغ زیر پر گرفت .مسعود سعد.
-
زق
لغتنامه دهخدا
زق . [ زَق ق ] (ع مص ) سرگین انداختن مرغ و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || چینه دادن مرغ ، بچه را به منقار. (تاج المصادربیهقی ) (از زوزنی ) (از دهار). خورش دادن چوزه را، مرغ به دهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ...