کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زقاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زقاق
/zoqāq/
معنی
کوچه؛ کوچۀ تنگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زقاق
لغتنامه دهخدا
زقاق . [ زَ ] (ع ص ) آنکه بر مائده آب خورد و در دهن او طعام باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) .
-
زقاق
لغتنامه دهخدا
زقاق . [ زَ ](اِخ ) راه دریا میان طنجه و جزیره ٔ خضرا به مغرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دریای زقاق . خلیج زقاق . بحرالزقاق : و هذا الخلیج (الفاصل بین سبته و الاندلس ) تسمیه اهل المغرب و اهل الاندلس الزقاق . (مروج الذهب ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ...
-
زقاق
لغتنامه دهخدا
زقاق . [ زَق ْ قا ] (ع ص ) خیک فروش . (دهار). منسوب است به زق که عمل خیک فروش و خیک دوز را افاده می کند. (الانساب سمعانی ). خیک ساز. خیک فروش . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
زقاق
لغتنامه دهخدا
زقاق . [ زِ ] (ع اِ) ج ِ زِق ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) رجوع به زق شود.
-
زقاق
لغتنامه دهخدا
زقاق . [ زُ ] (اِخ ) علی بن قاسم التجیبی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به زقاق . او راست : لامیة الزقان و آن منظومه ای است در فقه مالک . رجوع به معجم المطبوعات شود.
-
زقاق
لغتنامه دهخدا
زقاق . [ زُ ] (ع اِ) ج ِ زِق ّ. زِقاق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به زق و زِقاق شود.
-
زقاق
لغتنامه دهخدا
زقاق . [ زُ ] (ع اِ) کوچه و گاهی مؤنث آید. ج ، زُقّان ، اَزِقَّة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوچه و برزن و معبر تنگ و کوچه ٔ بن بست . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). میدان . بازار. راه . صراط. سبیل . خیابان میان خرمابنان ... (ناظم الاطباء). || به ...
-
زقاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zoqāq کوچه؛ کوچۀ تنگ.
-
واژههای مشابه
-
علی زقاق
لغتنامه دهخدا
علی زقاق . [ ع َ ی ِ زَق ْ قا ] (اِخ ) ابن قاسم بن محمد تجیبی مغربی . مشهور به زقاق و مکنی به ابوالحسن . فقیه و شاعر و از مردم فاس بود. از غرناطة نیز دیدن کرد و نزد برخی از علمای آنجا بکسب دانش پرداخت و در سال 912 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- لامیه...
-
ابن زقاق
لغتنامه دهخدا
ابن زقاق . [ اِ ن ُ زَق ْ قا ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن عطیه یکی از مشاهیر شعرای عرب . وفات او به سال 528 هَ .ق . بوده است .
-
ابن زقاق
لغتنامه دهخدا
ابن زقاق . [ اِ ن ُ زَق ْ قا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن الزقاق . شاعری اندلسی و او را در وصف بلنسیه اشعاری نیکوست .
-
واژههای همآوا
-
ذقاق
لغتنامه دهخدا
ذقاق . [ ذُق ْ قا ] (ع اِ) کویچه . کوچه . ج ، اَذِقَّة.