کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زفتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زفتی
مترادف و متضاد
۱. خشونت، درشت، زمختی، ستبر، فربه
۲. امساک، بخل، خست، لئامت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زفتی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشونت، درشت، زمختی، ستبر، فربه ۲. امساک، بخل، خست، لئامت
-
زفتی
لغتنامه دهخدا
زفتی . [ زِ ](ص نسبی ) تاریک و سیاه مانند زفت . (ناظم الاطباء).
-
زفتی
لغتنامه دهخدا
زفتی . [ زُ ] (حامص ) مقابل رادی و جوانمردی . بخل . بخول . مقابل کرم . امساک . ممسکی . لئامت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حرص . طمع. (ناظم الاطباء) : با دو کژدم نکرد زفتی هیچ با دل من چراش بینم زفت . خسروی .جهان تنگ دیدیم بر تنگ خوی مرا آز و زفتی نکر...
-
زفتی
لغتنامه دهخدا
زفتی . [زَ ] (حامص ) درشتی . ستبری . (ناظم الاطباء). غلظ. غلظت . کلفتی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یارم از زفتی سه چندان بد که من هم به لطف و هم به خوبی هم به تن . مولوی .|| هنگفتی . || تندی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
ضفطی
لغتنامه دهخدا
ضفطی . [ ض ُ ف َ طا ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضفیط. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اکدا
فرهنگ واژههای سره
زفتی، گدامنش
-
بخل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ کَرَم] boxl بخیل بودن؛ زفتی؛ خست.
-
شح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شحّ] [قدیمی] šoh[h] ۱. بخیل شدن؛ بخل؛ زفتی.
-
زمختی
واژگان مترادف و متضاد
درشتی، زفتی، ستبری ≠ لطافت، نرمی
-
کزز
لغتنامه دهخدا
کزز. [ ک َ زَ ] (ع اِمص ) زفتی . (منتهی الارب ). بخل . (اقرب الموارد). بخل و زفتی ، یقال ذوکزز، ای ذوبخل . (ناظم الاطباء).
-
اضطنان
لغتنامه دهخدا
اضطنان . [ اِ طِ ] (ع مص ) اضطنان به چیزی ؛ بخل ورزیدن بدان . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). زفتی کردن .(منتهی الارب ). زفتی و خشونت کردن . (ناظم الاطباء).
-
تعکص
لغتنامه دهخدا
تعکص . [ ت َ ع َک ْ ک ُ ] (ع مص ) زفتی نمودن به چیزی بر کسی : تعکص به علی ؛ زفتی نمود به آن بر من و نداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
عسر
لغتنامه دهخدا
عسر. [ ع َ س َ ] (ع اِمص ) دشواری . || بدخوئی و زفتی . (منتهی الارب ).