کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زفان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زفان
/za(o)fān/
معنی
= زبان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زفان
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) زبان .
-
زفان
لغتنامه دهخدا
زفان . [ زُ / زَ ] (اِ) زبان راگویند و به عربی لسان خوانند. (برهان ). زبان . (از جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عضو عضلانی و متحرک که در حفره ٔدهان جای دارد و بدان سخن گویند : جزء دوم اندر بیماریهای زفان ...
-
زفان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] za(o)fān = زبان
-
زفان
واژهنامه آزاد
زبان
-
جستوجو در متن
-
زفو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zofu زفان؛ زبان.
-
زوانه
لغتنامه دهخدا
زوانه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) زوان و زوانه هر دو بمعنی زبان است ، زفان تبدیل آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به زوان شود.
-
اردمه
لغتنامه دهخدا
اردمه . [ ] (اِ) نام درختی . (شمس اللغات ). درخت شخار. (مؤید الفضلاء از زفان گویا).
-
هزوان
لغتنامه دهخدا
هزوان . [ هََ زْ ] (اِ) به معنی زبان است که عربان لسان گویند. (آنندراج ) (برهان ).مصحف زوان = زفان = زبان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
انک
لغتنامه دهخدا
انک . [ اَ ن ُ ] (ع اِ) سرب که در هندی سیسا گویند و در زفان گویا به معنی مس و روی گداخته مذکور است . (از آنندراج ). مصحف آنک است . رجوع به آنک شود.
-
اظفارالطیب
لغتنامه دهخدا
اظفارالطیب . [ اَ رُطْ طی ] (ع اِ مرکب ) نان خورش ، کذا فی زفان گویا. (مؤید الفضلاء). و گویا کلمه تحریف ناخن خوش باشد. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
انبوییدن
لغتنامه دهخدا
انبوییدن . [ اُم ْ دَ ] (مص ) بو کردن ، کذا فی شرفنامه . (مؤید الفضلاء) . || در قنیه منقول از حاشیه ٔ زفان گویاست که انبوییدن ستایش و بانگ کردن [ است ] چنانکه انبویدن (کذا). (مؤید الفضلاء). و رجوع به انبوییدن شود.
-
افواه الطیب
لغتنامه دهخدا
افواه الطیب . [ اَف ْ هُطْ طی ] (ع اِ مرکب ) کمکام را گویند. کذا فی زفان گویا. و فی الصراح بوی افزارهای خوشبو. (مؤید الفضلاء). کمکام . ضِرْو. (یادداشت مؤلف ). شلم درخت ضرو.
-
بدرالدین
لغتنامه دهخدا
بدرالدین . [ ب َ رُدْ دی ] (اِخ ) مؤلف فرهنگ زفان گویا و جهان پویا مشهور به هفت بخشی است . این فرهنگ از جمله ٔ مآخذ فرهنگ جهانگیری بوده است . (از فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 213).
-
تفویه
لغتنامه دهخدا
تفویه . [ ت َ ] (ع مص ) زفان آور کردن و فراخ دهن کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فراخ دهان و درازدندان گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).