کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زغند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زغند
/zaqand/
معنی
۱. صدای بلند؛ آواز مهیب.
۲. غرش جانوران درنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زغند
فرهنگ فارسی معین
(زَ غَ) (اِ.) آواز بلند.
-
زغند
لغتنامه دهخدا
زغند. [ زَ غ َ ] (اِ) از جای برجستن باشد بر مثال آهو. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). برجستگی از جای مانند آهو. (ناظم الاطباء). خیز. جست . جستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کرد رو به یوزواری یک زغندخویشتن را زآن میان بیرون فکند. رودکی (یادد...
-
زغند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژغند› [قدیمی] zaqand ۱. صدای بلند؛ آواز مهیب.۲. غرش جانوران درنده.
-
واژههای مشابه
-
زغند زدن
لغتنامه دهخدا
زغند زدن . [ زَ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن را گویند. (برهان ). فریاد زدن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
رغند
لغتنامه دهخدا
رغند. [ رَ غ َ ] (ع اِ) بانگ جانوران درنده . (ناظم الاطباء). بانگ جانوران درنده عموماً و آواز پارس خصوصاً. (از شعوری ج 2 ورق 5) : کرد رو به یوزواری یک رغندخویشتن را شد بدر بیرون فکند. رودکی (از شعوری ).اما کلمه مصحف زغند است و در شعر رودکی نیز. رجوع ...
-
یزغند
لغتنامه دهخدا
یزغند. [ ی َ غ َ ] (اِ) سگ شکاری . (ناظم الاطباء). || نام درختی . (ناظم الاطباء). مصحف بزغند است . (یادداشت مؤلف ). || فریاد سیاه گوش . (ناظم الاطباء). مصحف زغند است . (یادداشت مؤلف ).
-
روبه
لغتنامه دهخدا
روبه . [ ب َه ْ ] (اِ) همان روباه باشد که جانوری است دشتی و به حیله گری مشهور است . (آنندراج ). روباه . (ناظم الاطباء). مخفف روباه . رجوع به روباه شود : چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده ز مکر روبه و زاغ و ز گرگ بی خبرا. رودکی .کرد روبه یوزواری یک زغند خ...
-
یوز
لغتنامه دهخدا
یوز.(اِ) جانوری شکاری کوچک تر از پلنگ که بدان مخصوصاً شکار آهو و مانند آن کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ).قضاع . اکشم . کشم . شکیمة. کثعم . (منتهی الارب ). جانوری شکاری که به سبب جستجوی شکار بدین اسم نامیده شده است . (انجمن آرا) (از آنندراج ). فهد. ...
-
ز
لغتنامه دهخدا
ز. (حرف ) صورت حرف سیزدهم است از حروف هجا و در حساب جُمَّل آن را به هفت دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد 13 است و نام آن زاء، زای ، زی و ز است . و آن را در مقابل زاء غلیظه «ژ»، زاء خالصه و زاء اخت الراء گویند و در تجوید از حروف اسلیه و مائیه و حر...