کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زغره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زغره
/zaqare/
معنی
۱. کنارۀ آستر لباس؛ آستر باریکی که مانند حاشیه در کنارههای لباس میدوزند.
۲. نوار باریکی که در داخل کلاه در گرداگرد آن میدوزند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زغره
لغتنامه دهخدا
زغره . [ زَ غ َ رَ / رِ ](اِ) آن قطعه از پوست بطانه که مانند حاشیه بر کناره های رویه ٔ لباس برمی گردانند. (ناظم الاطباء). قسمت مشهود از خز و سنجاب و دیگر پوستهای آستر خرقه و جبه و لباده در اطراف جامه . آنچه از بیرون دیده شود حاشیه ٔ از خز و سنجاب که ...
-
زغره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zaqare ۱. کنارۀ آستر لباس؛ آستر باریکی که مانند حاشیه در کنارههای لباس میدوزند.۲. نوار باریکی که در داخل کلاه در گرداگرد آن میدوزند.
-
واژههای مشابه
-
اسکی زغره
لغتنامه دهخدا
اسکی زغره . [ اَ زَ رَ ] (اِخ ) رجوع به اسکی زاغره شود.
-
زَغَره،()بسته
لهجه و گویش تهرانی
رویه زخم یا کچلی،کبره، پینه،کثیف،چرک
-
واژههای همآوا
-
زَقره
لهجه و گویش تهرانی
نوار پلاستیکی داخل کلاه،روکش مشمایی
-
جستوجو در متن
-
تِخِرمه
لهجه و گویش تهرانی
زِغره،رویه زخم
-
اسکی زاغره
لغتنامه دهخدا
اسکی زاغره . [ اَ رَ ] (اِخ ) (بزبان بلغاری : شلسنیک ) شهر و مرکز قضائی است در ایالت روم ایلی شرقی در 80 هزارگزی شمال شرقی فلبه در محلی که 400 گز ارتفاع دارد و در کنار جلگه ٔ بسیار دلکشی واقع است . اراضی گرداگرد آن بسیار منبت و حاصلخیز و هوای وی سالم...
-
اسلمیه
لغتنامه دهخدا
اسلمیه . [ اِ ل َ می ی َ] (اِخ ) شهر و قصبه ٔ لوایی است بهمین اسم در ولایت ادرنه در ساحل شعبه ٔ نهر طونجه در سفح جبال بالکان جنوبی ، در 65 میلی شمالی شمال شرقی ادرنه ، و از مصنوعات آن بافته های پشمی و اسلحه ، و در نواحی آن گل سرخ بسیار میروید و آب و ...
-
لالا شاهین پاشا
لغتنامه دهخدا
لالا شاهین پاشا. (اِخ ) یکی از اعاظم غازیان عثمانی به روزگار خان غازی . او به خیرات و مبرات ولعی داشت و از آثار او در بروسه مکتبی و در کرماستی خانقاهی و پُلی از او برجای است سپس در زمان غازی خداوندگار خدمات بزرگ در فتوحات روم ایلی کرده و با اورنوس بگ...
-
تسمه
لغتنامه دهخدا
تسمه . [ ت َ م ِ ] (ترکی ، اِ) چرم خام و دوال چرمی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). چرم خام و رشته های دراز چرم و دوال چرمی باشد. (آنندراج ). از ترکی تاسمه و معرب آن طسمه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : کنون آن باز پریده ست و مانده ست بدستش تسمه ای و جفت ز...