کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زغاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زغاره
/zaqāre/
معنی
نانی که از آرد ارزن تهیه میشد: ◻︎ رفیقان من با می و ناز و نعمت / منم آرزومند یکتا زغاره (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰ حاشیه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زغاره
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) سرخاب ؛ غازه ، گلگونه .
-
زغاره
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - ارزن . 2 - نانی که از ارزن پزند.
-
زغاره
لغتنامه دهخدا
زغاره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ) نان گاورسین بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 436) (شرفنامه ٔ منیری ). نان گاورس و ارزن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نانی که از ارزن پزند. (فرهنگ فارسی معین ). با زای نقطه دار هم هست که بر وزن ملازه (زغازه ) باشد. ...
-
زغاره
لغتنامه دهخدا
زغاره . [ زُ رِ ] (اِ) انگشت و زغال افروخته . (ناظم الاطباء).
-
زغاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژغاره، ژغاله› [قدیمی] zaqāre نانی که از آرد ارزن تهیه میشد: ◻︎ رفیقان من با می و ناز و نعمت / منم آرزومند یکتا زغاره (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰ حاشیه).
-
جستوجو در متن
-
ژغاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُغدی؟] ‹ژغاله› [قدیمی] žaqāre = زغاره
-
تکک تک
لغتنامه دهخدا
تکک تک . [ ت َ ک َ ت َ ] (اِ صوت ) صوتی که از زدن دست بر خمیر آید، چنانکه خمیرگیران کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بزن دست بر شکر من تکک تک چنان چون زغاره پزد مهربانو.(از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 437 در ذیل معنی زغاره ، نان گاورسین ).
-
گاورسین
لغتنامه دهخدا
گاورسین . [ وِ / وَ ] (ص نسبی ) منسوب به گاورس : زغاره ، نان گاورسین بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 436) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). رجوع به گاورس و جاورسیه شود.
-
زغازه
لغتنامه دهخدا
زغازه . [ زَ زَ / زِ ] (اِ) نان گاورس . ابوشکور بلخی گفته ... (انجمن آرا) (آنندراج ).نان ارزن و گاورس . (ناظم الاطباء). || به معنی گلگونه نیز در برهان آورده . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به زغاره شود.
-
شکر
لغتنامه دهخدا
شکر. [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) شرم زن یا گوشت آن . ج ، شِکار. (منتهی الارب )(از آنندراج ) (ناظم الاطباء). شرم زن . (یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث اللغات ) : بزن دست بر شکر من تک تکک تک چنان چون زغاره برد مهربانو. ؟(از لغت فرس اسدی ، نسخه ٔ خ...
-
بسک
لغتنامه دهخدا
بسک . [ ب َ س َ ] (اِ) دارویی است که به عربی اکلیل الملک خوانند. (برهان ). اکلیل الملک . (از سروری ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). دارویی است که آن را بسه نیز گویند و بتازی اکلیل الملک خوانند. (جهانگیری ) : سازمت از بسک زغاره شبی برمت دوست وار جاره شبی . ...
-
آرزومند
لغتنامه دهخدا
آرزومند. [ رِ م َ ] (ص مرکب ) مشتاق . شایق : فریدون نهاده دو دیده براه سپاه و کلاه آرزومند شاه . فردوسی .دوان آمد ازبهر آزارتان همان آرزومند دیدارتان . فردوسی .چو آگاه شد خسرو از کارشان نبود آرزومند دیدارشان . فردوسی .همی راند حیران و پیچان براه بخوا...
-
م
لغتنامه دهخدا
م . (حرف ) حرف بیست و هشتم ازالفبای فارسی و حرف بیست و چهارم از الفبای ابتثی (حروف هجای عربی که به ترتیب الف . ب . ت . ث آید، مقابل ابجدی ) و حرف سیزدهم از الفبای ابجدی است و در حساب جمل آن را به چهل دارند و آنرا میم گویند و بدینسان نویسند: «م « »مَ»...
-
تا
لغتنامه دهخدا
تا. (اِ) پهلوی ، tak عدد. شماره : عاصم هفت تا تیر داشت و به هرتائی مردی رابکشت . (کشف الاسرار ج 1 ص 548 از فرهنگ فارسی معین ).گاهی در شماره کردن بعدد، «تا» الحاق کنند: دوتا، ده تا، هزارتا، صدهزارتا، هزارهزارتا. و این «تا» چیزی بر معنی عدد نمی افزاید ...