کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زعل
لغتنامه دهخدا
زعل . [ زَ ع َ ] (ع اِ) شوق . نشاط. (ناظم الاطباء). || کسالت و اندوه . ناگواری و عدم رضایت . اضطراب . خستگی و درماندگی . (از دزی ج 1 ص 593).
-
زعل
لغتنامه دهخدا
زعل . [ زَ ع َ ] (ع مص ) نشاط کردن . (زوزنی ). نشاطی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). شادمان شدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شادمان و خرم گردیدن . (ناظم الاطباء). || برجستن وتوسنی کردن اسب بر غیر سوار خود. (از منتهی الارب ). (از آنندراج ...
-
زعل
لغتنامه دهخدا
زعل . [ زَ ع ِ ] (ع ص ) سخت گرسنه و درپیچان از گرسنگی . || شادان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
زال
فرهنگ نامها
(تلفظ: zāl) (= زر) سفید موی ؛ (در اعلام) پسر سام و پدر رستم ، جهان پهلوان ایرانی .
-
زال
واژگان مترادف و متضاد
سالخورده، سالدیده، سالمند، سپیدمو، کهنسال، مسن ≠ جوان
-
ضال
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیراه، گمراه، گمشده، گمگشته ۲. کنار ۳. عناب ≠ هادی
-
ذال
فرهنگ فارسی معین
[ ع ] (اِ.) حرف نهم از الفبای عربی و حرف یازدهم از الفبای فارسی .
-
زال
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - پیر، فرتوت . 2 - کسی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد. 3 - نام پدر رستم .
-
ضال
فرهنگ فارسی معین
(لّ) [ ع . ] (اِفا.) گمراه .
-
ذال
لغتنامه دهخدا
ذال . (اِ) نام حرف نهم از حروف تهجی عرب و یازدهم از حروف فارسی است میان دال و راء و صورت آن این است (ذ) یعنی دال با نقطه ٔ فوقانیة : که دال نیز چو ذال است در کتابت لیک بششصد و نود و شش کم است دال از ذال . انوری .و ذویلة مصغر آن است .
-
ذال
لغتنامه دهخدا
ذال . (ع مص ) سبک رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). نرم رفتن . || شتاب رفتن .
-
ذال
لغتنامه دهخدا
ذال . (ع اِ) خوج خروه . تاج خروس . خود خروه . عرف الدیک . و آن گوشتپاره ای سرخ است که بر سر خروس بود. فش خروس . (قاض یخان بدر محمد دهار).
-
ذعل
لغتنامه دهخدا
ذعل . [ ذَ ] (ع مص ) اقرار کردن پس از انکار.
-
زال
لغتنامه دهخدا
زال . (اِخ ) پدر رستم است چون او سفیدموی بوجود آمد به این نام خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) . داستان متولد شدن زال پدر رستم وپرورش یافتن او بدست سیمرغ در شاهنامه چنین آمده :از سام نریمان فرزندی آمد سپیدموی .بچهره نکو بود برسان شیدولیکن همه موی بودش...