کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زعتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زعتر
معنی
اويشن , صعتر
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زعتر
لغتنامه دهخدا
زعتر. [ زَ ت َ ] (ع اِ) صعتر. آویشن . پودنه ٔ صحرائی . (از دزی ج 1 ص 591). سعتر. صعتر. آویشن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زعتر
دیکشنری عربی به فارسی
اويشن , صعتر
-
واژههای همآوا
-
ضاطر
لغتنامه دهخدا
ضاطر. [ طِ ] (اِخ ) ابن حبشیّه بن سلول خزاعی ، از قحطان . جدی جاهلی است و قرةبن ایاس شاعر از نسل اوست . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 437).
-
جستوجو در متن
-
اویشن
دیکشنری فارسی به عربی
زعتر
-
صعتر
دیکشنری فارسی به عربی
زعتر
-
یوشن
لغتنامه دهخدا
یوشن . [ی َ / یُو ش َ ] (اِ) آبشن . آفشن . اوشن . آویشن . زعتر. سعتر. صعتر. اوریغانس . (یادداشت مؤلف ). || تعبیری در تداول خانگی خاصه زنان ، در مقام طنز ناآراستگی گیسو و زلف : یوشن هایت را عقب بزن ؛ یعنی گیسوی افشانده بر رخ و درهم خود را از رخسار به...
-
ص
لغتنامه دهخدا
ص . (حرف ) حرف چهاردهم از حروف هجاء عرب و هفدهم از الفباء فارسی و هیجدهم از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به نود دارند. || این حرف در لغت فرس نیامده لیکن گاهی برای رفع اشتباه با کلمات مشابه «س » را «ص » نویسند و «س » خوانند: صد «سد»، شصت «شست ». |...
-
صعتر
لغتنامه دهخدا
صعتر. [ ص َ ت َ ] (اِ) سعتر است که پودینه ٔ کوهی باشد و آن را صعترالحمار نیز گویند. آشامیدن آن با شراب گزندگی جانوران را سودمند بود و معده و جگر را بغایت نافع و رائحه ٔ آن هوام را گریزاند و تخم آن در جمیع افعال قوی تر. (منتهی الارب ). و در ذیل کلمه ٔ...
-
س
لغتنامه دهخدا
س . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی پس از «ن » و پیش از «ع ». و نام آن سین است و آن را سین مهمله نامند. و بحساب جُمّل آن را ش...
-
ز
لغتنامه دهخدا
ز. (حرف ) صورت حرف سیزدهم است از حروف هجا و در حساب جُمَّل آن را به هفت دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد 13 است و نام آن زاء، زای ، زی و ز است . و آن را در مقابل زاء غلیظه «ژ»، زاء خالصه و زاء اخت الراء گویند و در تجوید از حروف اسلیه و مائیه و حر...