کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زشت گوئی و زشت دهنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زشت گوئی و زشت دهنی
فرهنگ گنجواژه
فحاشی.
-
جستوجو در متن
-
مفت و هرزه گوئی
فرهنگ گنجواژه
بد دهنی.
-
پلیدزبانی
لغتنامه دهخدا
پلیدزبانی . [ پ َ زَ ] (حامص مرکب ) بدزبانی . دشنام گوئی . ناسزاگوئی . بدگوئی . بددهنی . زشت گوئی . فحاشی .جلاعت . (تاج المصادر بیهقی ). طُمولت . (منتهی الارب ).
-
ادمام
لغتنامه دهخدا
ادمام . [ اِ] (ع مص ) زشت آوردن از سخن و جز آن . || کار بد و زشت کردن . || بچه ٔ زشت روی زادن .
-
عفریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عفاریت] 'efrit ۱. موجود زشت، بد،و سهمناک؛ خبیث؛ منکر.۲. زن پیر و زشت.۳. موجود زشت و نیرومند؛ غول.۴. [قدیمی] جن بزرگ و نیرومند.۵. (صفت) [قدیمی] زشت و قویهیکل.
-
ارنبوت
واژهنامه آزاد
به موجود زشت روی یا صورتی زشت داشتن می گفتند. در قدیم گویا به موجودی می گفتند با جثۀ یک بز و چهره ای بسیار زشت و بدنی پشمالو که شکل میمون داشته.
-
عرکرکة
لغتنامه دهخدا
عرکرکة. [ ع َ رَ رَ ک َ ] (ع ص ) زن بسیارگوشت و زشت هیئت . (منتهی الارب ). زن بسیارگوشت زشت بدترکیب . (ناظم الاطباء).زن رسحاء و زشت و لحمی و پرگوشت و قبیح و زشت . (از اقرب الموارد). || مؤنث عرکرک ، ماده شتر قوی و درشت . (از اقرب الموارد). رجوع به عر...
-
obscene
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناخوشایند، مستهجن، ناپسند، زشت، موهن، قبیح، کریه، زشت و وقیح، شهوت انگیز، فحاش، خارج ازاخلاق
-
طاوس و لاشخور
فرهنگ گنجواژه
زیبا و زشت.
-
خار و گلشن
فرهنگ گنجواژه
زشت و زیبا.
-
بلبل و زاغ
فرهنگ گنجواژه
زیبا و زشت.
-
خوشگل و بدگل
فرهنگ گنجواژه
زیبا و زشت.
-
مستقبح
لغتنامه دهخدا
مستقبح . [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استقباح . زشت و قبیح شمرده شده . زشت دیده شده . ضد مستحسن . (از اقرب الموارد). زشت و بد. (آنندراج ). زشت داشته . قبیح : یکی بر سر راهی مست خفته بود... عابدی در وی گذر کرد و در حالت مستقبح او نظر. (سعدی )....
-
اشنع
لغتنامه دهخدا
اشنع. [ اَ ن َ ] (ع ص ) زشت : یوم اشنع؛ روز بد و زشت . (منتهی الارب ). شنیع. شَنِع. || (ن تف )شنیعتر. زشت تر. بدتر و قبیح تر. (آنندراج ) (غیاث ).