کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زشت کردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زِشت و پِلشت
فرهنگ گنجواژه
بد، کثیف.
-
زشت و زیبا
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
زشت و لاغر
فرهنگ گنجواژه
بد اندام.
-
زشت و ناپسند
فرهنگ گنجواژه
ناروا، نامناسب.
-
خوب و زشت
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
تلخ و زشت و نامطبوع
فرهنگ گنجواژه
نامطلوب.
-
زشت و بد و پِلشت
فرهنگ گنجواژه
خیلی بد و کثیف.
-
جستوجو در متن
-
زیباسخن
لغتنامه دهخدا
زیباسخن . [ س ُخ َ / خ ُ ] (ص مرکب ) خوش گفتار. نیکوسخن : که ای زشت کردار زیباسخن نخست آنچه گویی به مردم ، بکن .سعدی (بوستان ).
-
مساءة
لغتنامه دهخدا
مساءة. [ م َ ءَ ] (ع اِ) زشت و قبیح از گفتار و کردار.(اقرب الموارد). || بدی . ج ، مساوی . (منتهی الارب ). عیب و رسوائی و بدی . (ناظم الاطباء). || اندوه . (منتهی الارب ). و رجوع به مساوی شود.
-
خوب دیدار
لغتنامه دهخدا
خوب دیدار. (ص مرکب ) خوش سیما. خوش چهره : دانش او نه خوب و چهرش خوب زشت کردار و خوب دیدار است .رودکی (از تاریخ بیهقی ص 61).
-
فَحْشَاءِ
فرهنگ واژگان قرآن
اعمال زشت از قبيل زنا و امثال آن (کلمه فحش و فحشاء و فاحشه به معناي کردار و گفتار زشتي است که زشتيش بزرگ باشد . و بعيد نيست که اصل در معناي آن خروج از حد در کار غير سزاوار باشد ، و لذا گفته ميشود : غبن فاحش يعني بيش از حد تحمل مغبون شدن )
-
نامه ٔ اعمال
لغتنامه دهخدا
نامه ٔ اعمال . [ م َ / م ِ ی ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کتاب کردار و افعال . (ناظم الاطباء). آنچه ملکین موکلین بر هر تن از آدمی نویسند از اعمال زشت و نیکو یوم الحساب را. (یادداشت مؤلف ) : چون قیر گشت نامه ٔ اعمال من ز جرم بر من وبال جرم ز قطمیر...
-
چراغکشانی
لغتنامه دهخدا
چراغکشانی . [ چ َ / چ ِ ک ُ ] (حامص مرکب ) عمل قبیح و کردار زشت . (ناظم الاطباء). کار قوم معروفی که بعمل شنیع شهرت دارند : تا دست فاسقی بغلط پای گیردش هر شب کند چراغکشانی برادرت . شفائی (ازآنندراج ).|| چراغ کشی . چراغ خاموش کنی . رجوع به چراغ کش شود.
-
خشت خشک بر آب افکندن
لغتنامه دهخدا
خشت خشک بر آب افکندن . [ خ ِ ت ِ خ ُ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کردن بدی و کاری که اصلاح آن میسر نباشد. (یادداشت بخط مؤلف ) : بدانست بهرام کان بود زشت به آب اندر افکنده شد خشک خشت پشیمان شد و بند از اوبرگرفت ز کردار خود دست بر سر گرفت .فردوسی .
-
دوری گزیدن
لغتنامه دهخدا
دوری گزیدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) طمس . تغرب . طلب . (منتهی الارب ). دوری کردن . دوری نمودن . جدایی خواستن . دوری جستن . اجتناب ورزیدن . تجنب . مجانبت . (از یادداشت مؤلف ): معاقرة؛ دوری گزیدن از همدیگر. (منتهی الارب ) : چو دوری گزیند ز کردار زشت بی...