کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زشت سیرتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زشت کرداری
لغتنامه دهخدا
زشت کرداری . [ زِ ک َ / ک ِ] (حامص مرکب ) عمل زشت کردار. بدکرداری : ز خوبان هرکه را بیش آزمائی از او جز زشت کرداری نیاید. خاقانی .رجوع به زشت کردار، زشت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
زشت کیش
لغتنامه دهخدا
زشت کیش . [ زِ ] (ص مرکب ) بدآیین . بددین . پیرو شیطان . کیش اهریمنی : وگر تیره جانی بود زشت کیش همان روز چون خواند ایزدش پیش سیه روی خیزد زشرم گناه سوی چینود پل نباشَدْش ْ راه . اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 137).سپهدار گفت ای بد زشت کیش خوی بد چنین آ...
-
زشت گفتار
لغتنامه دهخدا
زشت گفتار. [ زِ گ ُ ] (ص مرکب ) بدزبان . بَذّی . بذی اللسان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زشت گوی و ماده ٔ بعد شود.
-
زشت گوی
لغتنامه دهخدا
زشت گوی . [ زِ ] (نف مرکب ) فحش گوی . (آنندراج ). گستاخ در تکلم . (ناظم الاطباء). فحاش . مفحش . بدزبان . پلیدزبان . (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا). بدگوی . زشت گفتار : گر او از پی دین شود زشت گوی تو از بی خرد هوشمندی مجوی . فردوسی .نه از جور مردم ر...
-
زشت منظر
لغتنامه دهخدا
زشت منظر. [ زِ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی . (آنندراج ): مکنور؛ سطبر و زشت منظر و... (منتهی الارب ).
-
زشت نام
لغتنامه دهخدا
زشت نام . [ زِ ] (ص مرکب ) بدنام . مشهوربه بدی و زشتی . بدآوازه . معروف به بدی : چنین داد پاسخ که شیری بدام نیازرد جز مردم زشت نام . فردوسی .به استاد گفت آنچه داری پیام از آن بی منش کودک زشت نام . فردوسی .زنان در آفرینش ناتمامندازیرا خویش کام و زشت ن...
-
زشت نامی
لغتنامه دهخدا
زشت نامی . [ زِ ] (حامص مرکب ) به بدی و زشتی مشهور شدن . (از ناظم الاطباء). بدنامی . شهرت یافتن به بدی و زشتی : اگرکردمی بر تو این بد نهان مرا زشت نامی بدی در جهان . فردوسی .بر مهتران زشت نامی بودسپهبد به مردم گرامی بود. فردوسی .در راه مرا که عبدوسم ...
-
زشت یاد
لغتنامه دهخدا
زشت یاد. [ زِ ] (اِ مرکب ) غیبت بود به بدی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107).بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. (برهان ). بمعنی یاد کردن به بدی و زشتی که به تازی غیبت گویند. (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ رش...
-
حرکت زشت
لغتنامه دهخدا
حرکت زشت . [ ح َ رَ ک َ ت ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کار ناشایست .
-
زشت خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زشتخوی› zeštxu بدخو؛ بدخلق.
-
زشت خویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zeštxuy(')i بدخویی؛ بدخلقی.
-
زشت رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زشتروی› zeštru دارای چهرۀ زشت؛ زشتصورت؛ بدرو؛ بدگل.
-
زشت رویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zeštruy(')i بدرویی؛ بدگلی.
-
زشت سیرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] zeštsirat بدسیرت؛ بدکار؛ بدخو.
-
زشت صورت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] zeštsurat = زشترو