کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زشتی
/zešti/
معنی
زشت بودن؛ بدگلی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بدی، شناعت، عیب، قباحت، معرت
دیکشنری
awkwardness, heinousness, hideousness, homeliness, obscenity, raffishness, ugliness
-
جستوجوی دقیق
-
زشتی
واژگان مترادف و متضاد
بدی، شناعت، عیب، قباحت، معرت
-
زشتی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - بدمنظری . 2 - ناپسندی .
-
زشتی
لغتنامه دهخدا
زشتی . [ زِ ] (حامص ) بدگلی . بدمنظری . مقابل زیبائی و جمال . (از فرهنگ فارسی معین ). بدشکلی و بدگلی . ضد زیبائی : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد.سعدی (گلستان ).تو کاین روی داری بسان قمرچرا در جهانی به زشتی سمر. سعدی (بوستان ).اگر پارس...
-
زشتی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ زیبایی] zešti زشت بودن؛ بدگلی.
-
زشتی
دیکشنری فارسی به عربی
فضاعة , کراهية , مجون
-
واژههای مشابه
-
زشتی داشتن
لغتنامه دهخدا
زشتی داشتن . [ زِ ت َ ] (مص مرکب ) ننگ و عار داشتن . عیب داشتن : جواب داد که بنده را فرمان بود به رفتن به فرمان عالی برفت و زشتی دارد بازگشتن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 80). رجوع به زشت ، زشتی و دیگر ترکیبهای این دو کلمه شود.
-
زشتی کردن
لغتنامه دهخدا
زشتی کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جور کردن . ستم کردن . بدی کردن . بدرفتاری کردن . سوء معامله : قتیبه با آل مهلب بسیار زشتی ها کرده بود و ایشان را مطالبت کرده و مالهای بسیار گرفته . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).مکن ای روی نکو، زشتی با عاشق خویش کز نکوروی...
-
بدی و زشتی و خفت
فرهنگ گنجواژه
پستی.
-
جستوجو در متن
-
uglisome
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زشتی
-
قبح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ حُسن] qobh زشتی.
-
مکاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع مَکرَهَة] [قدیمی] makāreh زشتیها.
-
کراهت
فرهنگ واژههای سره
زشتی، ناپسند
-
ugliness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زشتی، بیقوارگی